رادیو ایرانی، رادیوی شما

تهیه کننده برنامه: فرزانه عمادی

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 4 ژانویه 2024

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 4 ژانویه 2024 سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد، جواد پارسای روایات داستانی دربارۀ جام جم در روایات داستانی ایران، جم […]
گلگشتی در دیوان حافظ بخش 4 ژانویه 2024

جدیدترین برنامه رادیو ایرانی

۱۰ راز شگفت انگیز توت فرنگی‌های شیرین

استاد جواد پارسای

پروفسور جواد پارسای، پداگوگ و پژوهشگر موزه در وین و عضو کمیته های مختلف بین المللی است و مطالعات پرشماری در زمینه تاریخ فرهنگی ایران منتشر کرده است.

پخش رادیو ایرانی، رادیوی شما

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 4 ژانویه 2024

برای شنیدن برنامه بر روی دگمه زیر کلیک کنید.

برنامه را باز کنید.

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 4 ژانویه 2024

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد، جواد پارسای

روایات داستانی دربارۀ جام جم

در روایات داستانی ایران، جم یکی از بزرگ‌ترین پادشاهان سلسلۀ پیشدادی است که جام جهان‌نما را به او نسبت داده‌اند. در شاهنامه اشاره‌ای به انتساب جام به جمشید نیست. بلکه شاهنامه، کیخسرو را صاحب جام جهان‌نما می‌شناساند. شیخ محمود شبستری در «کنزالحقایق» می‌سراید:

که جامی داشت، کان گیتی نما بود
یکی جم نام، وقتی پادشا بود
که پیدا می‏شد از وی، هرچه می‏خواست
به صنعت کرده بودندش چنان راست
در آن جام از صفای آن نشان بود
هر آن نیک و بدی کاندر جهان بود
شه گیتی از آن دلتنگ گشتی
چو وقتی تیره جام، از رنگ گشتی
بفرمودی که دانایان این فن
بکردندی به علمش باز روشن
بدیدی هرچه بودی در همه جای
چو روشن گشتی آن جام دلافزای

مرکز حکومت جمشید کشور فارس بود و آثار باقی‌مانده از داریوش و خشایارشا و دیگر پادشاهان هخامنشی را درتخت جمشید، از آن جم دانسته‌اند چنانکه نام تخت جمشید نیز براین دانسته دلالت دارد.

ولی، مسلمانان پس از اشغال ایران، بسیاری از آثار ایرانی را ویران کرده و ازبین بردند و آنچه را نمی‏توانستند غارت کنند، به نام سرکردگان و پیامبران افسانه ای خود نوشتند. احادیث مذهبی اسلامی، بعضی از آثار و استوره ها و افسانه های منتسب به جمشید را، مانند ستخدام دیو و فرمانبرداری آنان از جمشید و … را بنام سلیمان نبی نوشته اند. بنای تخت جمشید را تختگاه سلیمان و پادشاهان فارس را قائم‌مقام سلیمان و وارث ملک سلیمان خوانده‌اند. این سلیمان نبی، که در تاریخ ادیان سامی از آن روایات و حکایاتی نقل می‏کنند که تا بامروز در کتاب هایشان، و اذهان مسلمانان خوابیده ولی، هیچ پژوهشگری در هیچ جا و مکانی، از تاریخ رسمی، نشانی از او پیدا نکرده است.

این تاریخ دزدی برای قومی که جز افسانه ها و ساخته های مذهبی تاریخ و آثاری از خود ندارند، تا سده های پیشین در همۀ کشورهای مسلمان انجام شده، و بنام تاریخ اسلام جاداده شده بود.

این روال، حتا پس از اشغال اسپانیا و اندلس از سوی اعراب، راه بسوی اروپا گشود و در آنجا نیز آثار هنری و فرهنگی ساختۀ و پرداختۀ ایرانیان بنام هنر و تمدن اسلامی جا داده شد. کتاب هایی که در برخی از کشورهای اروپایی بچاپ های نفیس رسانیده اند، نشان می‏دهد که اروپاییان که خط و آثار ایرانی را نمی‏شناختند، مینیاتور ها را وارونه چاپ کرده یا آثار هنری دیگر را پشت و رو بچاپ رسانیده اند.

برخی از اروپاییان نیز که با فرهنگ و تاریخ ایران آشنا نبودند، هرآنچه از این مقوله برایشان ناآشنا بود، نام آثار شرقی یا اسلامی گذاشتند. بر این اساس غلط و غاصبانه، کار را بجایی رسانیدند که حتا آرامگاه کوروش کبیر را در پاسارگاد، محل دفن مادر سلیمان! نامیدند.

در آغاز سدۀ نوزدهم، گروهی که درپیِ یافتن ردپایِ موسا و عیسا بودند، کم کم در اورشلیم و میانرودان به کاوش های زمینی و زیرزمینی پرداختند. هنوز بودند کسانیکه با کار علمی آشنا نبودند و همان ساخته ها و پرداخته های مذهبی و تخیلی خود را در گزارش های باستان شناختی، می نوشتند.

اندک اندک، با پاگرفتن، دانش پژوهش علمی، باستانشناسی و تاریخ راه خود را از افسانه سازی و فرهنگ دزدی جداکرد. پژوهشگران آثار گذشتگان، حتا نوشتارهای کتاب های خطیِ خوابیده در کلیساها و کتابخانه ها را ورق زدند و اسرار خوابیده در آن ها را هم برملا ساختند.

امروزه دیگر به تاریخ و نوشته های بی‏پایۀ پیروان و مؤمنان مذهبی نمی‏توان تکیه کرد. پژوهشگران نامدار اروپایی، از آنجمله، «کریستف رزنبرگ» (نام مستعار) با انتشار نتایج تحقیق دینی – تاریخی خود در سال 2000 ترسایی، پرده از راز مبلغان و پیامبران نیز کنار زد. اینگونه که پیش می‏رود، دیگر رازی برای جویندگان علم راستین تاریخ پوشیده نخواهد ماند.

تفسیر و تعبیر جام جم

بدیهی است که خردمندان باریک‌بین وجود چنین جامی سحرآمیز را نمی‌توانستند باورکنند، از اینرو، در پی تعبیر آن برآمدند. در کنزالحقایق شبستری آمده است: حکیمی گفت:

منظور از آن جام جم، آب رود بود و آبِ دریا، که نخستین آینۀ بشر بود. انسان، زمانیکه برای بارِ نخست، خود را در آن دید، شگفت زده شد و پنداشت که آن تصویر آینه، شخص دیگری است. لطافت آب و انعکاس چهرۀ اشخاص و اشیاء در سطح آب، موجب شد که علاوه برنوشیدن آب، آن را بعنوان نمادِ پاکی و شفافیت اجسام بکار برند. ایرانیان، ایزد آب را یکی از ایزدان نگهبان جهان می‏دانستند.

آناهیتا ایزدبانوی آب‏ها، همتراز افریدگار بود. تالس ملطی از حکمای یونان باستان و پیروان او نیز، آب را منشأ پیدایش جهان شناخته‌اند. بنابراین برخی آب را جام جهان‌نما دانسته‌اند که تمام اشکال جهانی به صورت استعداد در آن حضور دارند.
منجم گفت:

جام جم، همان استرلاب است که با آن اندازۀ ستارگان را دریافت می‏کنیم. آلتی است که برای مشاهدۀ وضع ستارگان و تعیین ارتفاع و تشخیص اوقات آن‏ها بکار می‌رود.

گروهی از خردورزان به تعبیر عرفانی جام جم پرداختند:

تعبیرات استوره ای و افسانه ای جام جم، با ذوق لطیف عارفان ایرانی همرأی نبود، ازاینرو، پس از جستجوی فراوان، عاقبت به تعبیر دیگری پی‌بردند که بدلیل آشکاربودن بسیار، پنهان مانده بود. در «کنزالحقایق» شبستری آمده است:

نبود آن جام جم جز نقش دانا
بسی گفتند هر نوعی از این ها
نماید اندر او، آفاق یکسان
چو نقش تیره، روشن کرد، انسان
شود بر کل موجودات شامل
چو انسان گشت اندر نفس کامل
نموداری بود در نفس انسان
زِ چرخ و انجم و از چار ارکان
چو عارف شد بخود، جام جم است او
حقیقت دان اگرچه آدم است او

اگر عارف بخود برگردد و بخود بنگرد، پی می‏برد که جام جم، توانایی بینش اوست. حافظ نیز بارها بدین معنی اشارت کرده و بویژه در این غزل دلپسند، همان تعبیر شبستری را با بیانی لطیفتر آورده‌است:

سال ها، دل طلبِ جامِ جم از ما می‏کرد
وآنچه خود داشت، ز بیگانه تمنا می‏کرد

به تعبیر حافظ نیز، «جام جم» در وجود (نفس) انسان است، و همانگونه که «پیر مغان» می‏گوید: از اوان خلقت در دل او بوده است، اگر بگفتۀ شبستری: «دل خالی از ریا و تیرگی» باشد. گفتۀ ادیب پیشاوری نیز در تأیید آن است.

جهان ای برادر چو جام جم است
نمایندۀ سیرت مردم است

می‏دانیم که «مهرآیین ها» در «مناسک مهرابه» افشره ای سحرآمیز و بسیار سکرآور (مست کننده) بنام «هائومه یا هائوما» می‏نوشیدند. این هائومه، از سوی دین زردشتی منسوخ و بجای آن شراب نشست که تا امروز، هم در آیین زردشتی و هم در مناسک کلیسایی، (برگرفته از آیین مهری) یکی از ارکان آیینی بشمارمی‏رود. پیروان دین مسیح، براین باورند که عیسای مسیح در «شام آخر» در جام مقدس، جرعه ای از خونی را که از پهلویش، از جای زخم دشنۀ کافر، جاری شده بود، در جام کرده و در شام آخر نوشیده است.

این «خون مقدس و جام مقدس» نیز در مسیحیت، تا بامروز، جزو مهمترین استوره هاست. کتاب «خون مقدس و جام مقدس» تاریخی و معمایی، اثر مایکل بیجنت، ریچارد لی و هنری لینکلن در امریکا چاپ شده است».

جام فرنگی

جام فرنگی، در استورۀ اروپایی به جامی گفته می‌شود که گویند عیسای مسیح در آخرین شام (عشاء ربانی) که با حواریون صرف کرد، آن را بدست گرفت. یکی از حواریون به نام «یوسف رامه‌ای» خونی را که بر اثر ضربت دشمن به پهلوی عیسا جاری می‌شد، در آن جام ریخته بود.

افسانه‏ های مربوط به این جام اندکی پس از رواج مسیحیت بر سر زبان‌ها افتاد و پیش از سدۀ دوازدهم ترسایی نشانی از آن نبود. در همین سده «روبر دو بورون» منظومه‌ای دربارۀ یوسف رامه‌ای بنام «مرلین پرسیوال» سرود و این افسانه مسیحی را با روایات قوم سلت و شام پسح (فصح)، درهم آمیخت.

گویند جام مزبور را به انگلستان بردند و قرن‌ها در آن جا پنهان ماند تا عاقبت «پرسیوال» شوالیۀ «گالی» آن را یافت. از روی این افسانه، بسیاری تقلید کردند و شاخ و برگ‌هایی نیز بدان افزودند. «ولفرام فون اشتنباخ»» شاعر آلمانی در منظومۀ حماسی خود به نام پارسیفال، جام مزبور را مرکز تخیلات عرفانی خود قرار داده است.

ریشارد واگنر موسیقیدان سدۀ نوزدهم آلمان، نیز «جام گرال» را موضوع درام غنایی «پارسیفال» قرار داده است. بد نیست که این اشارت را نیزنگفته نگذارم که تابلوی «شام آخر» عیسای مسیح با حواریون ، از تابلویی «رویه برداری» شده است که روی صخره ای، برای میترا درست شده بود.

جام هفت خط

می‏گویند، جام جم دارای هفت خط موازی از پایین به بالا بود. این هفت خط نیز، هفت نام داشت، بترتیب از پایین به بالا: فرودینه، کاسه گر، اشک (خطر)، ارزق (آبی)، بصره، بغداد، و جور، (گور) نامیده شده بودند. این هفت خط، نمایندۀ اندازه نگه داشتن در نوشیدن شراب است تا مستی ناشی از شراب شخص را به کارهای ناشایست واندارد. حافظ در این باره می‏سراید:

صوفی ار باده به اندازه خورد، نوشش باد
ورنه، اندیشۀ این کار فراموشش باد!
مولانا جلال الدین بلخی نیز می‏گوید:
باده نِی در هر سری شر می‏کند
آنچنان را آنچنان تر می‏کند
گر خورد عاقل، نکوتر می‏شود
ور خورد بدخوی، بدتر می‏شود

کسی را که استقامت خوردن شراب تا «خط هفتم» جام شراب را داشت، در «عرف عمومی»آدم هفت خط می‏گفتند. ولی، امروزه به کسی که از دید منفی به زرنگی معروف شده باشد، آدم هفت خط (خیلی زرنگ) می‏گویند.

زیاده روی (اغراق) گویی در روشنی‌های جام جم

در استوره و افسانه چنین نیز آمده است: جام جم، جامی بوده است که احوال عالم و راز هفت آسمان را در آن می‌دیده‌اند. در «خوتای‌نامک» آمده است که: صورت‌های نجومی و سیارات هفت اقلیم (کشور) بر آن نقش شده بود و ویژگی اسرارآمیزی داشت، چنانکه هرچه در جا‌های دور دست کرۀ زمین رخ می‌داد، بر روی ‌آن نمایان می‌شد. برخی آن را همان جام مِی، پنداشته‌اند که به پشتوانۀ کشف مِی در زمان جمشید به او نسبت داده شده است. جمشید که در استورۀ ایرانی، هم رهبر کشوری و هم پیشوای دینی 0آیینی بوده است، نخستین کسی است که با اهورامزدا هم‏سخن شده و از او دستورهایی می‌گیرد. ازاینرو، جمشید نخستین شاه – پیامبر ایرانی است:

منم گفت با فرۀ ایزدی
همم شهریاری و هم موبدی

این باور افسانه ای نیز، بعدها در مورد «موسا، کلیم الله» پیامبر یهود گفته شده است. او، به فراز کوه «سینا= طور» رفته و به باور یهودیان (امت موسا) خداوند، شریعت موسا را در آنجا به بنی اسرائیل عطا کرده است: (ده فرمان موسا).

از زندگی جمشید آگاهی درست و تاریخی در دست نیست. اما آنچه که در استوره و افسانه به او نسبت می‌دهند از این قرار است:

  1. جامی ساخته بود که رویدادهای جهان را می‌توانست در آن ببیند.
  2. دارای انگشتری بود که هرگاه آن را در انگشت داشت مردم و دیو و پری در خدمتش بودند.
  3. تخت گردون داشت که بر آن سوار می‌شد و به هوا می‌رفت.
  4. شراب را کشف کرد و آن را و ساختش را به مردم آموخت.
  5. جشن نوروز را پایه‌گذاری کرد.
  6. حکومت داد و برابری برقرار کرد.
  7. در زمان او مردم بی‌مرگ (زندۀ جاوید) شدند.

در «شمس الغات» آمده: «جام جم: پیالۀ جمشید، ساختۀ حکما (دانشمندان) بود، راز هفت فلک درو مشاهده می‏شد. در شاهنامه جام گیتی‌نما به کیخسرو نسبت داده شده و در سرگذشت جمشید یادی از آن نرفته است. کیخسرو پسر سیاوش و فرنگیس از جمله پادشاهانی است که در اوستا از او نام برده شده است
برخی جام می را به جمشید و جام جهان‌نما را به کیخسرو نسبت داده‌اند که تا نزدیک سده ششم در سروده‌های فارسی کما‌بیش این دیدگاه پذیرفته است و در این سده به مناسبت شهرت جمشید و یکی پنداشتن او با سلیمان این جام به او نسبت داده شده است. در این سده عرفان به شکل گسترده‌ای در ادبیات فارسی پدیدار می‌شود و اساتیر و فرهنگ ایرانی بصورت نماد و کنایه در ادبیات بکار می‌رود.
ارزشمندی مفهوم جام جم یا جام کیخسرو در عرفان ایرانی و بسیاری و گوناگونی درون‌مایه‌های وابسته به آن در آثار سرایندگان و عارفان ایرانی بین صدها واژه دیگر مانند «مغ، پیرمغان، دیر مغان، آتشکده، اهریمن، یزدان، نور، ظلمت و …» از جمله نشانه‌های ورود اندیشه‌های مربوط به ایران باستان در ادبیات عرفانی ایران بشمار می‌روند و رنگ عرفان ایرانی را درخشان تر می‏نمایند.
در آثار عارفان و سرایندگان بزرگ ایرانی همچون سنایی، عطار، مولانا، حافظ و سعدی جام جم همان دل پاک و ضمیر روشن انسان عارف است که عکس رخ یار در آن بازتاب می‌شود و کارکرد این جام حقیقت‌نما درک روشنی‌های اهورایی است.

ما، در پیاله، عکس رخ یار دیده ایم

ای بیخبر زِ لذتِ شربِ مدامِ ما (حافظ)

بروایتی، جام گیتی‌نما، سه ویژگی دارد:

  1. می‌نوشانی،
  2. جایگاهی برای روان نیاکان
  3. و جهان‌بینی

ولی حافظ با این روایت در این غزل پرمعنا، به ما یادآورمی‏شود که «اعتماد به نفس» و «خوداتکایی» را از دست ندهیم و آنچه از دیت خودمان برمی‏آید، بدیگری واگذار نکنیم و منتظر ظهور کسی نباشیم.

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
نباید دست نیاز به یاری گم‌شدگان ره دریا بکند

در داستان بیژن و منیژه، زمانیکه بیژن به اسارت افراسیاب درمی‏آید و در چاهی سیاه و عمیق، زندانی می‏شود.کیخسرودر جام جم، «چگونگی گذشت زمان بر بیژن» و «اسارتگاه وی» را در روشنـایی آیینه‌وار «جام جم» می‌بیند. از داستان بیژن و منیژه، با تکیه بر جام گیتی‌نمای کیخسرو، روایتهای تاریخی، برجای مانده‌است که ما در برنامۀ «عاشقانه های شاهنامه» بدان پرداختیم.

در چند روایت گفتاری پس از آنکه کیخسرو به‌سوی سرنوشت خود روان می‌شود و به پای کوهی می‌رسد، در آنجا به‌قصد نوشیدن آب، جام جهان‌نما را در آب فرومی‌برد و جام در آب ناپدید می‌شود (انجوی، مردم و شاهنامه)
آیا حافظ هم «جام جم» دارد و به آن می‏نگرد؟

مبنای باور حافظ و بسیاری از اندیشمندان ایرانی، همان اندیشه ورزی «خردمدارانه» است؟ آیا «خردورزی» ایرانیان از زمان (سدۀ نخستین) اسلامی آغاز شده است و همان «اعتزال» است که پایه های مدفون زیرخاکی «مزدایی» است؟ یا ایرانیان از زمان کورش و داریوش، خردگرا و خردورز بوده اند؟

حافظ در ساقی نامه هم به جام جم اشاره می کند:

بیار ساقی آن می که عکسش ز جام
به کیخسرو و جم فرستد پیام
بده تا بگویم به آواز نی
که جمشید کی بود و کاووس کی
بده ساقی آن می، کزو جام جم
زند لاف بینایی اندر عدم
بیار ساقی آن آتش تابناک
که زردشت می‏جویدش زیر خاک
من آنم که چون جام گیرم بدست
ببینم در آن آینه هرچه هست

شاید این گمان درست باشد، که یکی از نخستین دست‌ساخته های انسان، پس از ترک زندگی غارنشینی، ظرف‌های سفالین بوده است و نخستین فراوردۀ سفالین، نیز کاسه بوده است.

انسان با استفاده از کاسه، آب را به آسانی نوشید. از این زمان بود که، کاسه، کم‌کم جای خود را در زندگی انسان باز کرد و نقشی را بازی کرد که در هزاره‌های پسین، مکان و مقام والاتری را ویژۀ خود ساخت. واژۀ جام، پیاله ، ابریق یا کاسه، شاید در هیچ زبان ادبی دیگری، به اندازۀ زبان فارسی، این چنین گستردگی نیافته است.

جامی که در فرهنگ مهر، دربرگیرندۀ شهد پاکنهاد «هائومه» بود، توسط رومیان مهرپرست، به آیین مسیحیت نوزاده راه یافت و پذیرفته شد. از سدۀ چهارم زایش مسیح، آیین شهدنوشی نیز، با دگرگونی به شراب، با نماد «خون مسیح» به کلیسای نوبنیاد راه یافت که هنوز هم در مراسم کلیسایی، یکی ار ارکان برگزاری هر آیینی بشمار می‌رود. در برخی از زبان‌های اروپایی، جام، شکل و نقش های گوناگونی گرفته و بیرون از قلمرو ادبیات متحول شده است

سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 4 ژانویه 2024

از پروژه های: