رادیو ایرانی، رادیوی شما

تهیه کننده برنامه: فرزانه عمادی

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 2 اکتبر 2023

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 2 اکتبر 2023 رمز گشایی از غزل‏های پرایهام حافظ با استاد جواد پارسای بخش نخست این برنامه با گفته و نوشته های زیر به پایان […]
گلگشتی در دیوان حافظ بخش 2 اکتبر 2023

جدیدترین برنامه رادیو ایرانی

۱۰ راز شگفت انگیز توت فرنگی‌های شیرین

استاد جواد پارسای

پروفسور جواد پارسای، پداگوگ و پژوهشگر موزه در وین و عضو کمیته های مختلف بین المللی است و مطالعات پرشماری در زمینه تاریخ فرهنگی ایران منتشر کرده است.

پخش رادیو ایرانی، رادیوی شما

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 2 اکتبر 2023

برای شنیدن برنامه بر روی دگمه زیر کلیک کنید.

برنامه را باز کنید.

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 2 اکتبر 2023

رمز گشایی از غزل‏های پرایهام حافظ با استاد جواد پارسای

بخش نخست این برنامه با گفته و نوشته های زیر به پایان رسید:

شهرستانی

رند ما آنچنان كلام را به ايهام مى كشاند كه مستى و مستورى اش بچشم يكى مى آيد و در اين استتار، طنز، لباس هفت رنگى به تن می‏کند تا بتواند هرلحظه صورتى تازه بخودگیرد و خود را از گزند نگاه بدخواهان حفظ كند.

پيش از آنكه بگوييم غزل حافظ چگونه طنازى اى دارد، بايد بگویم كه اين طنز، صد البته جایگاه خود را دارد، چگونه مى توان طنزى پنهان با خميرمايه اى از هوش را آفرید؟ مخاطبان صاحب نظر و وقارِ این بیان شاعرانه، هرچه شعور بالاترى بکار‏برند و درك باريك بينى شان موشكافانه باشد، كلام شاعر را نیکوتر درک خواهند کرد.

مردم شيراز، امير مبارزالدين را كه، از پسِ چهل سال می خوارگی و فسق وفساد، مسلمان دوآتشه شده بودر و در ميخانه ها را بسته بود، از القاب ظنز و هجو بی نصیب نمی‏گذارند. آنان نیز، نام اين زاهد ريايى را كه خون مردم را مباح مى دانست و خون تاك را تحریم کرده بود، «محتسب» گذاشته بودند این امیر ترک مسلمان شده، عصاره اى از خشونت و ظاهر بينى بود.

اى بسا كه امير مبارز الدين از كوچه ها و معابر شهر شیراز مى گذشت و چشم مى چرخاند تا خلاف شريعتى ببيند و اسباب تعزير و تفنن مهيا كند. كوچك و بزرگ در گوش هم نجوا مى كردند كه محتسب آمد و بی پایه بودن و پوچیِ ايمان مبارزالدين را جارمى زدند. اين «محتسب» قهرمان طنز حافظ نيز بود. او، «دن كيشوت»وار در كوچه و بازار شيطان را تعقيب مى كرد و از اينكه شيطان همسايه درونى اش بود، بیخبر بود:

بخش دو این برنامه از اینجا آغاز می شود:

اى دل طريق رندى از محتسب بياموز

مست است و در حق او كس اين گمان ندارد

فرانام كنايى محتسب البته از ديوارهاى شهر شیراز نيز گذر كرده بود و شاه شجاع پسر امير تازه به دوران رسيده نيز همان را براى پدر بکارمى‏برد. ديگر معلوم نيست كه اين طنز جارى شيرازيان از كجاها سربرآورده بود. اگر، دوران به همينگونه پيش مى رفت و اگر شاه شجاع چشمان پدر را كور نمى كرد، خود امير مبارزالدين نيز شايد همين فرانام محتسب را بر نام خود ترجيح مى داد.

حافظ بايد در كنار عبيد طنازى كند و آنچنان كه لحن پر ايهام حافظانه بتواند گفتار بى پرواى عبيد را جا بگذارد. اين است كه از عنصر غافلگيرى استفاده مى كند. غزل حافظ را مى شنويم و يك باره به بيتى مى رسيم كه هيچ انتظارش را نداريم. اين بازى با ذهن خواننده و انقباض فكورانه را به انبساطى شادمانه بدل كردن، كارى است كه تنها از عهدۀ خواجه حافظ برمى آيد:

فقيه مدرسه دى مست بود و فتوا داد

كه مى حرام، ولى به ز مال اوقاف است

اين بيت خبرى، پر از تناقض، را می‏شنويم و انگار که خبرنگاری زيرك، این خبر را خود تنظیم کرده و از رادیو پخش می‏کند، ولی، این خبرى است كه رخ داده است. مفتى بگمان حافظ، همين يك حكم صائب را داده است و آن هم در حال مستى كه كلاً عقل زائل است و حكم باطل! اما درست در همين حالت است كه مفتی دودل،يك بار حرف راست مى گويد و ميان دو حرام، خوردن مال اوقاف را حرام تر از، شراب انگوری مى داند. و يا اين يكى که می‏گوید:

دوش از اين غصه نخفتم كه فقيهى مى گفت

حافظ ار مست بود، جاى شكايت باشد

تصور دنياى وارونۀ وارونه زياد مشكل نيست. می‏توان به آسانی، دنياى وارونه اى راكه حافظ درآن، زندگی مى‏کرد، تصور كرد: زمانه ای بود که اگر كسى خطابه اى از خوبى و وفاى بعهد و نخوردن مال مردم برايت مى‏خواند، بايد پس از پايان سخنرانى اش، دستى بر جيب ات مى کردى تا مطمئن شوى که پولت سرجايش است.

در اين دنياى پريشان، همه عبارت هاى نيك و اسامى اى كه بايد ملجا و پناهگاه خلق مى‏بوده، در سلاخ خانۀ ارزش ها «مثله» شده بودند و به دزدان و راهزنان، بهتر و بیشتر می‏شد اعتماد كرد تا به پاسداران دین!

عبيد زاكانى كاشف یک قاموس جديد نیز بوده است. او، مفاهيم و مصداق ها را در كتاب لغتى جمع كرده و كلمات و تركيبات تازه ای را در رساله تعريفات ارائه كرده بود. نمونه هايى از تعريف هاى عبيد به شرح زیر هستند:

الدنيا: آنچه هيچ آفريده ای، در آن نياسايد

الدانشمند: آنكه عقل معاش ندارد

القاضى: آنكه همه او را نفرين كنند

الرشوه: كارساز بينوايان و مستمندان

الشيخ: ابليس

حافظ هم كه تعريفات عبيد را خوانده بود، از اين قاموس سازى غافل نبوده است. اين هم نمونه اش:

حافظ مريد جام مي است، اى صبا برو

وز بنده، بندگى برسان شيخ جام را

گفتگوهاى حافظ با معشوقۀ خود نیز از دل انگيزترين غزليات خواجه است، هم حافظ حاضرجواب است و هم معشوقۀ حافظ:

دلم ز نازكى خود شكست در غم يار

وگرنه از تو نيايد كه دلشكن باشى

حافظ، در لفافه، ولی صريح از معشوقه وصال مى خواهد. دلبر شيرين سخن، نیز مبهوت مى ماند كه چه در جواب حافظ بگويد:

دوش مى گفت كه فردا بدهم كام دلت

سببى ساز خدايا كه پشيمان نشود

و البته ابايى هم ندارد كه بگويد دلبر سروقد اصلاً اهل محبت نيست و به دنبال مال دنيا است:

من گدا هوس سرو قامتى دارم

كه دست در كمرش جز به سيم و زر نرود

از طرفى معشوقه هم که از همۀ اسرار ناز باخبر و حاضر جواب است، می‏گوید:

گفتم آه از دل ديوانۀ حافظ بى تو

زير لب خنده زنان گفت كه ديوانة كيست؟

به لابه گفتمش اى ماهرخ چه باشد اگر

به يك شكر زتو دلخسته اى بياسايد

به خنده گفت كه حافظ خدا را مپسند

که بوسۀ تو رخ ماه را بيالايد

بارى، سخن گفتن از حافظ، به گونه اى كه تكراری نباشد، با توجه به آثار متعدد در اين زمينه، اگرنه ناممكن، بسيار دشوار است. من از مريدان خواجۀ شيراز هستم و بهر بهانه اى خود را به آستانۀ بارگاه کبریایی این جناب می‏کشانم. فيض گرفتن از نور آفتاب بى غروب جان بى قرار، اين «اعجوبۀ خلقت بشرى» را به بهره ای اندک بسنده می‏کنم. چنانكه نيما گفته است:

هر بار گشودن ديوان حافظ، خوانندۀ عاشق را با زوايا و خفايايى تازه می‏بینی. انگار براى نخستين بار، این وجه تازه از جهان رازآميز كلام او را، در برابر چشم و ذهن کنجکاو خود داری.

آناکه در دریای بیکران شعر فارسی و ادبیات فارسی مستغرق هستند، بر این داوری رسیده اند که بهترین سرایش غزل، از آنِ حافظ است. چندين سال پيش يكى از مجلات ماهانه و معتبر تهران غزلی از حافظ را منتشر کرد این غزل، به پیروی از پنج گویمدۀ دیگر سروده شده است که نخستین آن ها، سنایی است:

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست

پس از سنایی، به ترتیب، انوری، ظهیر فاریابی، عطار و خواجوی کرمانی نیز، همان مضمون را با اوزان گوناگون بسته اند و حافظ آخرین آن هاست. حافظ این غزل را بهتر از همه پرداخته است و هنر وی در این است که سبک و زوش گویندگان پیشین را کامل کرده است.

غزل نخستین از سنایی غزنوی، عارف و گویندۀ بزرگ می‏باشد که در سال 545 ماهشیدی درگذشته است. او، در دو بیت نخستین چنین می‏سراید:

شور در شهر فکند آن بت زنارپرست

چون سحرگه ز خرابات برون آمد، مست

پردۀ راز دریده، قدح باده به دست

شربت وصل چشیده، علم کفر به دست

انوری شاعر، تقریباً همروزگار سنایی، غزل شیوای خود را چنین می‏سراید:

باز دوش آن صنم باده فروش

شهری از ولوله آورده به جوش

ظیر فاریابی با همان قافیۀ غزل سنایی می‏سراید:

یارِ میخوارۀ ما، دی قدح باده بدست

با حریفان ز خرابات برون آمد، مست

به درِ میکده بگذشت و صلایی دردا

سرِ خم را بگشاد و درِ غم را بست

عطار نیشاپوری، عارف فرهیخته نیز با قافیۀ غزل سنایی ولی با وزنی دیگر، چنین سروده است:

نیم شبی، سیم‏برم، نیم مست

نعره زنان آمد و در را شکست

هوش بشد از دلِ من، کو رسید

جوش بخاست از جگرم، کو نشست

خواجوی کرمانی هم که ت قریباً همروزگار حافظ بود، چنین طبع آزمایی کرده است:

ای لبت باده فروش و دلِ من، باده پرست

جانم از جام میِ عشق تو، دیوانه و مست

فخرالدین عراقی، بهترین شاعر از گویندگان صوفی، بهمان مضمون غزل سنایی، چنین می‏سراید:

از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست

هم پردۀ ما بدرید، هم توبۀ ما بشکست

بنمود رخِ زیبا، گشتیم همگی شیدا

چون هیچ نماند از ما، آمد برِ ما بنشست

شاه نعمت الله ولی هم غزل سنایی را با همان قافیه و همان مضمون، ولی با وزن عراقی اختیارکرده است:

از دیر مغان آمد، ترسابچه ای سرمست

بر دوش چلیپایی، خوش جام میی در دست

و اینک می‏توان غزل درخشان حافظ را در ترازوی سنجش گذاشت:

زلف آشغته و خوی کرده و خندان لب و مست

پیرهن چاک و غرلخوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان

نیمه شب دوش به بالین من آمد، بنشست

سر، فراگوشِ من آورد و به آوازِ حزین

گفت: ای عاشقِ شوریدۀ من، خوابت هست؟

عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند

کافرِ عشق بود، گر نبود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر

که ندادند جز این، تحفه به ما روز الست

حافظ و اندیشیدن ايرانشهرى

حافظ مثل هر شاعر برجسته اى در تاريخ قرار دارد. اما اين سخن بدان معنا نيست كه حافظ در پيوند مستقيم با حوادث روزانۀ دوران خود در مصاف است. هر چند در بسيارى غزل هاى او، اشارت مستقيم هم بچشم مى خورد. مثل اشارت او به شاه شيخ ابواسحاق اينجوى كه دوست و همكاسه حافظ بوده، بى آنکه تکلف مدحى واسطۀ اين دوستى باشد.

ياد باد آن كه سركوى توام منزل بود

ديده را روشنى از خاك درت حاصل بود

راستى خاتم فيروزۀ بواسحاقی

خوش درخشيد ولى دولت مستعجل بو

يا در مورد شاه شجاع، كه دو فصل متضاد و دو نقش ناهمخوان از خود به جای گذاشته است: دوره اى که مثل امير مبارزالدين، دينمدار تقلبى بوده و دوره اى دیگر گه فرمان «آزادى!» صادر كرده است:

سحر زهاتف غيبم رسيد مژده بگوش

كه دور شاه شجاع است مى دلير بنوش

از شاه منصور مظفرى، چندبار به نيكى ياد كرده. زيرا اين «نيمه شاه» دلاور تنها كسى بوده كه در برابر سفاكى مثل تيمور لنگ، ايستاده، دو بار تا گردن زدن به او نزديك شده، او را به خيمه زنان گ ريزانده و دست آخر يك تنه، جنگيده و از اينرو مورد تائيد شاعر ايران دوستى چون حافظ قرار گرفته است.

اما، حافظ هرگاه که خواسته از امیر مبارزالدين رياكار سخن بگويد بناگزير در برابر ریاورزی و بیرحمى او بزبان كنايه روى آورده:

محتسب شيخ شد و فسق خود از ياد ببرد

قصه ماست كه بر هر سر بازار بماند

يا:

اى كبك خوشخرام كه خوش مى روى، به ناز

غرّه مشو كه گربۀ عابد نماز كرد

حافظ، شيفته فرهنگ و تاريخ ايران بوده پس طبيعى است كه از حكومت هاى بى سروسامان ايلخانيان دل خوشى نداشته باشد. نه اينكه حافظ از زاويه نژادى به اين مقوله نگاه كرده باشد، مشكل هر انسان فرزانه اى نیز، در این شكل حكومت و آشفتگى حيات سياسى و دينى و اخلاقى مردم بوده كه فرياد انسان بزرگى چون حافظ را هم به آسمان رسانیده است:

شاه تركان سخن مدعيان مى شنود

شرمى از مظلمه خون سياووشش باد

نكته مهم دیگر اینست كه اغلب اين شاعران با حفظ روحيه ايرانى و فرهنگ ايرانى و تفاخر به ايرانى گرى وارد عرصه شعر شده اند و علت اين گرايش هم رفتار غيرمتمدنانه و غيرانسانى اعراب متعصب (در دوران اموى و خلفاى اوليه عباسى) با ايرانى و مليت ايرانى بود.

در سده های سوم تا پنجم، چهره هايى چون ابوحفص سغدى، حنظله بادغيسى، رودكى سمرقندى، ابوشهيد و ابوشكور بلخى، كسائى مروزى دقيقى، فردوسى، ناصر خسرو قباديانى درخشيدند. كه همه گرايش به انديشه هاى ايرانى كهن داشتند. موسيقى را مى ستودند و به زيبايى انسانى و طبيعى بها مى‏دادند.

شمار کمی هم، مانند دقيقى زردشتى بودند. حتا در كار شاعرانى مثل ناصرخسرو گرايش به عناصر ايرانى مثل نور و آتش و نجوم و اساتير و… فرهنگ ايرانى زيرساخت عمده بود. بهمين دليل همۀ اين شاعران از طرف عرب هاى اموى و عباسى متهم به كفر و زندقه مى شدند. رويكرد اين شاعران تاثير عميق بر كل ادبيات ايران در دوره هاى بعد نیز گذاشت.

جهان بينى حافظ چنان گسترده است و چنان رندانه كه او در هر دريايى سر فرو مى برد خود نمى داند از كدام ساحل سر بر خواهد آورد.

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‏خواند

بر درِ میکده ای، با دف و نی ترسایی

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

وای اگر از پسِ امروز بود فردایی

در حقيقت حافظ، به عرفان عاشقانۀ ایرانی و تسامح دلبسته بود و بیشتر غزل هاى او اين حقيقت را بگونۀ آشکاری بیان می‏كنند، همچنان كه از سوی دیگر،«جزميت و خشك مغزى و عبوس زهد» را مى‏كوبند. زيرا كه دوران حافظ دوران جزميت، عصبيت و زهدفروشى و رياكارى بوده است. اين امر بر كسی پوشيده نيست:

در دورانی که آگاهی و شناخت انسانی در سطح بسیار نازلی باشد، توده ها، بردگان ذلیل قدرتمندان هستند. خرافات که عامل و نتیجۀ عقب ماندگی جامعه است، رواج کامل پیدا می‏کند. شیوۀ استبدادی و زورمداری اوج می‏گیرد. در این دوران، بیان حقایق و روشنگری جسارتی عظیم می‏خواهد.از اینرو، خیام و حافظ نه تنها شاعرانی آزاداندیش، بلکه این دو، مردان مبارزی هستند که با اتکاء به روح نیرومند خود از افشای حقایق، باکی نداشتند.

بویژه حافظ که می‏دانست، با سوزی که در دل دارد، عامل چه افکار طغیانگر و براندازی می‏باشند. حافظ با اشاره به منصور حلاج می‏گوید:

آن عزیزی که از او گشت سرِ دار بلند

جرمش این بود که اسرار هویدا می‏کرد

او بر این خطر آگاه بود که در برابر روشنگری اش و مبارزه با مفتیان غارتگر،چه خطری او را تهدید می‏کند. ولی، او می‏سرود:

ما در درون سینۀ هوایی نهفته ایم

بر باد اگر رود، دل ما ، زان هوا رود

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

از آن به دیر مغانم عزیزمی‏دارند

که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

فاش می‏گویم و از گفتۀ خود دلشادم

بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم

حافظ، به ریاکاران مردمفریب هشدارمی‏دهدو می‏گوید:

ترسم كه صرفه اى نبرد روز رستخيز

نان حلال شيخ ز آب حرام ما

عيب رندان مكن اى زاهد پاكيزه سرشت

كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نيكم اگر بد تو برو خود را باش

هركسى آن درود عاقبت كار كه كشت

همه كس طالب عشق اند چه هوشيار و چه مست

همه جا خانه عشق است چه مسجد چه كنشت

سر تسليم من و خشت در ميكده ها

مدعى گر نكند فهم سخن گو سر و خشت!

همچنين:

بى معرفت مباش كه در من مزيد عشق

اهل نظر معامله با آشنا كنند

مى خور كه صد گناه ز اغيار در حجاب

بهتر ز طاعتى كه بروى و ريا كنند

آیا حافظ دین محور است؟

نمیتوان حافظ را دین مح.ر ارزیابی کرد، گرچه بر اصول و عقاید دینی نیز بسیار آگاهی و تسلط داشت. همنکه بگفتۀ خود و دیگران، «قرآن» را با چهارده روایت، حفظ کرده بود، گواه بر تسلط و آگاهی او بر اصول و فروع دین اسلام است:

«قرآن ز بر می‏خواند، با چارده روایت» یک حافظ شناس و قرآن پژوه همروزگار، به این دانایی حافظ بخوبی پرداخته است. از سوی دیگر، کسانیکه بر این امر اذعان دارند، یادشان می‏رود که در اظهارات و داوری های انتقادی خود از حافظ، باین نکته توجه کنند. روضه خوانی که خود حتا یک قرائت از قرآن را بخوبی بلد نیست، به حافظ بی حرمتی می‏کند و حتا ناسزا روامی‏دارد.

اینگونه برخوردها با حافظ و خیام و فردوسی و مولانا، نشانگر ضیق قلبی و پستی درونی این نوحه سرایان است. سگ اگر جرعه ای از دریا بنوشد، آب دریا نجس نخواهد شد.

فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز

نظر به دردکشان از سرِ حقارت کرد

حدیث عشق زِ حافظ شنو نه از واعظ

اگرچه صنعت بسیار در عبارت کرد

یا زمانیکه می‏گوید: ما، عُجب و نماز را به زاهد وامی‏گذاریم و مستی و نیاز را خود برمی‏گیریم تا عنایت پروردگار منعم به که باشد:

زاهد و عجب و نماز و من و رندی و نیاز

تا تو را خود ز میان، با که عنایت باشد

زاهد از راه به رندی نبرد، معذور است

عشق کاری ست که، موقوف هدایت باشد

من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی

که پیر میفروشانش به یک ساغر نمی‏ گسرد

از قیل و قال مدرسه، حالی دلم گرفت

یک چند نیز، خدمت معشوق و می کنم

کی بود در زمانه وفا؟ جام می بیار

تا من حکایت جم و کاووس کیی کنم

جلوه بر من مفروش، ای ملک الحاج که تو

خانه می‏بینی و من خانه خدا می‏بینم

در خرابات مغان، نور خدا می‏بینم

این عجب بین که چه نوری، زِ کجا می‏بینم

حافظ دنباله نهضت شعری زبان فارسی با عناصر ایرانیگری است كه با رودكى، فردوسى، سعدی و ناصرخسرو و خيام آغاز مى‏شود و این نهضت در حافظ به اوج خود مى رسد. از اينرو است كه وجه ايرانیگرى و نگرش شادبينانه به آئين هاى كهن ايرانى، اين همه در سروده های حافظ آشكار است. مطالعۀ كوتاه آثارى كه به آئين هاى كهن ايرانى پرداخته اند، به ما يارى مى رساند كه بسيارى از دشوارى هاى شعر حافظ را دريابيم و از آن ها گره گشايى كنيم.

ادامه این برنامه در ماه اکتبر 2023

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 2 اکتبر 2023

از پروژه های: