رادیو ایرانی، رادیوی شما

تهیه کننده برنامه: فرزانه عمادی

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 1 سپتامبر 2023

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 1 سپتامبر 2023 رمز گشایی از غزل‏های پرایهام حافظ با استاد جواد پارسای اندیشه، بیان و شیوۀ ادبی و هنری حافظ، تاکنون بیشترین شمار پژوهندگان […]
گلگشتی در دیوان حافظ بخش 1 سپتامبر 2023

جدیدترین برنامه رادیو ایرانی

۱۰ راز شگفت انگیز توت فرنگی‌های شیرین

استاد جواد پارسای

پروفسور جواد پارسای، پداگوگ و پژوهشگر موزه در وین و عضو کمیته های مختلف بین المللی است و مطالعات پرشماری در زمینه تاریخ فرهنگی ایران منتشر کرده است.

پخش رادیو ایرانی، رادیوی شما

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 1 سپتامبر 2023

برای شنیدن برنامه بر روی دگمه زیر کلیک کنید.

برنامه را باز کنید.

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 1 سپتامبر 2023

رمز گشایی از غزل‏های پرایهام حافظ با استاد جواد پارسای

اندیشه، بیان و شیوۀ ادبی و هنری حافظ، تاکنون بیشترین شمار پژوهندگان را بسوی خود کشیده است. دانشگاه های ایران، تا چند دهۀ پیش، یکی از کوشاترین و غنی ترین پایگاه ها برای کنکاش در آثار شاعران، نویشندگان و دانشمندان ایرانی بوده اند. این پژوهش ها، بنام پژوهندگان در کتابخانه ها و دانشکده های کشورهای دنیا ثبت شده و همه روزه مورد مراجعۀ دانشجویان واستادان است.

حتا در این دوران مهجور (چهل ساله) نیز، امکاناتی فراهم شد تا با آنچه توان علمی و مالی، هنوز در کشور باقی مانده بود، شماری از دستاورد این پژوهشگران چاپ و انتشار یابد.

بهترین و نابترین پایگاه برای کنکاش و دریافت شیوۀ اندیشه و بیان حافظ، غزل.های این اندیشمند ایرانی است.

شاعران و فرهیختگان آزاداندیش، با نگری دور از هرگونه تأثیر بیرونی، این سروده های مفخم را جستجو کرده و از لابلای غزل ها و واژه های تو در تو و پیچیدۀ اشعار حافظ، معانی ناب و پربار آن ها را بیرون کشیده و بنگارش درآوردند.

پیچیدگی و ایهام در سخن حافظ، بگونه ای که خود نیز می‏گوید، بیشتر برای آن است که، فقیهان دین فروش و خشک اندیش، نتوانند او را به سادگی با خنجر نادانی و کوربینی خود زخمی کنند و چنانکه دین و آیین و رفتار دشمنانۀ این گروه خودفریفتگان است، او را، منصوروار، به دار استبداد دینی بکشند یا، همچون «جیوردانوبرونو» زنده زنده، در آتش کین خود بسوزانند.

گرچه حافظ، در کار خود یکی از بزرگترین چکامه سرایان جهان است، اما چنین اندیشمندی را نمی‏توان تنها یک چامه سرا نامید. جهان بینی بیداردلانه و پیشتاز او در سدۀ چهاردهم ترسایی، در کنار بسیاری از دانشمندان و نویسندگان اروپا، فرمانراوایی آسمان را درهم شکسته و انسان را بر جایگاه شایستۀ خود نشانده است.

او، «صدای سخن عشق» و مهرورزی انسان دوستانۀ خود را در زیر این گنبد دوار، عاشقانه و «به آواز بلند» به گوش جهانیان رسانیده است. این آواز رسا، زمانی که بگوش «گوته» می‏رسد، او را از کنج کتابخانه اش و از لابلای دیوان شعرش بیرون می‏کشد. «ولفگانگ گوته»، این آواز عندلیب شرق را می‏شنود و دیوانش را با اندیشۀ حافظ به آشتی می‏نشاند. او می‏گوید: «آنچه من اینک می‏اندیشم، تو پیشتر از من سروده ای!»

راز جاودانگی گفتار حافظ نیز در همین شیوۀ اندیشه و فلسفۀ عشق ورزیدن او به انسان، به جانان و همۀ جان‏ها در جهان است. توجه خاص حافظ به مفاهیم «عشق» و «شراب» و «رند» را نیز می‌توان از همین زاویه فهمید. بطورکلی مفهوم عشق و شراب در ادبیات فارسی پس از یورش اسلام به ایران، بُعدِ گسترده ای پیدا‌کرد.

من در اینجا کوشیده ام تا سخن خواجۀ را تا آنجا که در توانم است، مو به مو و واژه به واژه، بشکافم‏ تا جوانان و ناآشنایان به سخن حافظ، با پرداختن به اینگونه غزل های ژرف، بتوانند راه بجایی ببرند. پس نازنینانی که موشکافی های مرا برنمی‏تابند، می توانند خود، به چکیدۀ سروده های حافظ نگاه کنند.

پیش از آنکه، بخواهم به داوری و سنجش دربارۀ سخن حافظ بنشینم، خوب است جایگاه او را در فرهنگ ایران و در میان مردم اصیل ایرانی، یکبار دیگر بیاری دستاورد پژوهشگران حافظ شناس، از نظر بگذرانم. حافظ می‏سراید:

سال ها، دل طلب جام می از ما می‏کرد

آنچه خود داشت، ز بیگانه تمنامی‏کرد

بخود بیاییم و بخود بنگریم تا جام جمی را که خود در دل داریم، در وجود خود بیابیم.

رند هزار هنر شيراز يكى از كارهایی كه كرده، ماهرانه رخ پوشانیده، و خود را در پرده پنهان کرده است. از اینروست که همگان بدنبال شناخت او هستند و سروده های او را به کنکاش می‏گذارند. او، با فروتنی، خود را، بدلیل اندیشه و گفته هایش، در جرگۀ گناهکاران می‏نشاند و به طنز دست می‏یازد و می‏خواهد از کرده و گفتۀ خود استغفار کند:

به عزم توبه سحر گفتم استخاره كنم

بهار توبه شكن مى رسد چه چاره كنم

توسل به می، و میخوارگی، بنا به مضمون گفته های حافظ و بسیاری از شاعران ایرانی، توسل به آن چیزی است که بر صفای دل، برای شناخت «پنهان از انظار عمومی» می‏افزاید و دستیابی به حقیقت و جرأت اندوزی برای گفتن رازهای پنهان را فراهم می‏سازد. گفتار عامیانۀ «مستی و راستی» مؤید بر این ادعاست.

محافظه کاری و تقیُّد، گاهی زیرفشار «گزمه های حکومتی» سکوت را برمی‏انگیزد، ولی بهار توبه شکن (بهار آزادی» فرامی‏رسد و باز شاعر به ریش مفتیان پاسدار خشونت و خصومت می‏خندد و به بیان حقیقت می‏پردازد. همۀ شاعران، آزاده کمابیش یکسان عمل می‏کنند. آنان به بهانۀ مستی، قفل از زبان خود برمی‏دارند. و آنچه را که می‏دانند بر زبان جاری می‏سازند تا مردم را با حقایق پنهان آشناکنند و ترفند و حیلۀ سودجویان را برملاکنند:

سبحه بر كف، توبه بر لب، دل پر از شوق گناه
معصيت را خنده مى آيد ز استغفار ما

صائب تبریزی

خواجۀ شیراز به توصیۀ مفتی هم، لباس طنز می‏پوشاند:

مفتی به طنز گفت: مِی نخور، حرام است آن

گفتم بچشم، ولی گوش بهر خر نمی‏کنم

آنچه مذهب، تحت عنوان «گناه» تعریف می‏کند و ناباوران به این تعاریف را به مرگ تهدیدمی‏کند، در عرف و فرهنگ اجتماعی، در همۀ کشورهای دنیا، به وارونه پذیرفته می‏شود و مایۀ نیک اندیشی تلقی می‏شود و آزادگان را به رودررویی وامی‏دارد:

واعظ شهر چو مهر مَلِک و شَحنه گزید

من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود

حافظ، پردۀ ریا و مردمفریبیِ دینمداران را پس می‏زند و می‏گوید:

واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‏کنند

چون به خلوت می‏روند، آن کار دیگر می‏کنند

مرید پیر مغانم، ز من مرنج ای شیخ

چراکه وعده تو کردی و او بجای آورد

حافظ، می‏گوید: هزاران خرقۀ زاهدان ناپرهیزگار و صدها جامۀ تقوای شیخ ریاکار، فدای چاک پیرهن ماهرویان باد! و این خود، زبان حال همۀ مردم، از شیخ و شاه و زاهد و صوفی و عامی و آزادگان است. او، می‏افزاید:

می خور که شیخ و زاهد و مفتی و محتسب

چون نیک بنگری، همه تزویر می‏کنند

مفتی و شیخ، می‏خواهند با داستان پوچ بنیان رستاخیز، مردم را به قلادۀ تسلیم کشیده و در بند اندیشۀ جزمی خود نگهدارند ولی، حافظ اینگونه داستان ها را باورندارد و به مسخره می‏گوید:

پیاله بر کفنم بند! تا سحرگه حَشر

به مِی، زِ دل ببرم هولِ روزِ رستاخیز

در این زمینه، لُبِّ کلام زیبا را حکیم عمرخیام نیشاپوری، آزادمرد دیگری از ایران با پردازشی فخیم و نافذ سروده و بگوش جهانیان رسانیده است:

گویند بهشت و حور و کوثر باشد

جوی می ناب و شهد و شکر باشد

یک جرعه بده زِ باده، هان ای ساقی

نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد

و باز به اشارۀ زیبای حاقظ برمی‏گردم:

مرید پیر مغانم، ز من مرنج ای شیخ

چراکه وعده تو کردی و او بجای آورد

ریا و تزویر و پیورزی دینی (تعصب دینی) یکی از چند موضوع اصلی اندیشۀ حافظ است. ریاورزی، این بیماری و عارضۀ مذهب، که بگونۀ خزنده و پنهان و گاه از روی اضطرار دامن ایرانی را گرفته است. یکی از انگیزه های انتقادی شعر حافظ است که باب طبع ایرانیان واقع می‌شود.

گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود

رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است

حیوانی که ننوشد می و انسان نشود

مردم ایران در طول تاریخ، درد سخت حکومت ریاپرور و دورنگ را حس کرده‌اند. مردم پی برده اند که چگونه امیال و هوس‌های حاکمان مذهبی در لفافه‌های گونه‌گون پیچیده می‌شود و خطابه‏ها از عمل فاصله می‏گیرند. تا قبل از ظهور گسترده‌ی ادبیات عرفانی در قرن ششم، شراب تنها در معنی مایعی نشاط‌انگیز و سکر‌آور بکارگرفته می‌شده است.

اما پس از آن و بویژه در ادبیات عرفانی، شراب و می در مفهوم معنوی بسیار گسترده‌تری بکار گرفته شده‌اند. شعرای بزرگی چون سنایی و خاقانی و مولوی و عطار و سعدی نیز، سروده های نابی دربارۀ می و شراب و ساقی و ساغر دارند.

در شعر حافظ شراب از یک سو بمعنای عادی آن، بادۀ انگوری است. در جامعۀ آن روز شیراز پس از کشته‌شدن امیر مبارزالدین، شاه شجاع بزم‌های شبانه تشکیل می‌داده که طبقۀ اعیان و ثروتمندان شیراز در آن رفت و آمد داشته‌اند. حافظ نیز به دلیل خوش‌زبانی و خوش آوازی به این بزم‌ها راه داشته است. بزم‌هایی که ساقی و شراب و مطرب، بخش جدایی‌ناپذیر آن بوده اند. اما شراب در شعر حافظ کاربردی دوگانه دارد.

شراب، هم نیروی درونی انسان را برای عشق ورزیدن، آزاد می‌کند و هم او را از ریاورزی و دورنگی دور می‌کند. حافظ باین دو کاربرد، اشاره کرده است که شراب «مرا از وسوسۀ عقل دورمی‏کند.»

«عقل» به گفته «لسان العرب» و «مفردات راغب» در اصل از «عقال» بمعنای طنابی است که بر پای شتر می بندند تا حرکت نکند. از آنجا که نیروی خرد، انسان را از کارهای ناهنجار بازمی دارد، این واژه، در ایران (اسلامزده) نیز بدان معنا بکارگرفته شده است. بعضی دیگر از کتب لغت مانند:

«صحاح» عقل را به معنی «حجر» و «منع» نوشته اند، و بعضی مانند: «قاموس» بمعنای «علم به صفات اشیاء از حسن و قبح و کمال و نقصان» و در «مجمع البحرین» در تفسیر عاقل می گوید: «او کسی است که می تواند نفس خویش را کنترل کند، و از هوی و هوس دوری گزیند». در عرف زبان و کاربرد عربی نیز، «عقل» معنای بازدارندگی از هرچه که خارج از بند مذهب و مقیدات است، بکارمی‏رود و شخص عاقل کسی را گویند که پا از گلیم خود فراتر نمی‏گذارد.

بنا به تعریف دین یهود، شخص عاقل، مؤمنی است که از خدا بترسد و به اجرای دستورات او که همان قوانین و شعائر کتاب مقدس یهود است، باور داشته باشد. شخص دیوانۀ بی‌عقل، کسی است که در این دستورات شک کند. مارتین لوتر، کشیش و اصلاحگرای دین مسیحیت می‌گوید: «شما نمی‌توانید خرد و انجیل را با هم بپذیرید. باید یکی از این‌ها را فراموش کنید.

خرد بزرگترین دشمن دین است. او بزرگترین فاحشۀ شیطان است. باید اورا زیر پا انداخت و نابود کرد. و بر رویش کثافت ریخت و در آب تعمید مغروق ساخت». (ره آورد، شمارۀ 32 زمستان 1371، امریکا)، نوشتار جلال‌الدین آشتیانی.

یک عاقل دینی و یا مکتبی، متفکری است که تنها و تنها در حیطۀ دین و مکتبش می اندیشد. مرحوم دهخدا ذیل واژۀ خرد به نقل از حاشیه برهان قاطع، چاپ دکتر معین، چنین نوشته است:

خرد در پهلوی به صورت Xrat ـ در اوستا به صورت Xratu ـ و در سانسکریت kratu و در پازند به صورت xrat ذکر شده است. (دهخدا، لغت‌نامه، در معنای واژۀ خرد). .. این استنتاج از واژۀ عقل، مرد پسند مذاهب است و در ایران بگونه ای این معنا بسط داده شده است که «عقل» جای «خرد» نشسته است. درحالیکه دو قلمرو معنایی و زبانی متفاوت دارند.

در غزلیات حافظ، یک سلسله اصطلاحات مربوط به مذهب و متولیان آن نیز، مانند: شیخ، قاضی، امام شهر، محتسب، ضوفی، واعظ، فقیه، مسجد، محراب، مدرسه (آموزشگاه مذهبی)، نذر و فتوح و ذکر و تسبیح و طیلسان و دلق و توبه و غیره با طنزی تند و شکاکانه بر لوحۀ انتقاد برانگیزی نشانده شده اند، که انسان جستجوگر را براندیشه وادارند.

حافظا! می خور و رندی کن و خوش باش ولی

دام تزویر مکن چون دگران فرآن را

ترسم که این قوم که بر دُردکشان می‏خندند

در سرِ کارِ خرابات کنند، ایمان را

حافظ از طنزگویی، استفادۀ ابزاری می‏کند و بر روی سروده های طنزآلود خود پرده می‏کشد، تا هرکسی به اندیشۀ پنهان در آن ها، پی نبرد و معنای این سروده ها را فقط اهل علم و حقیقت می‏شکافند و بدان پی می‏برد:

ای گدایان خرابات، خدا یارِ شماست

چشم اِنعام (پاداش) مدارید زِ اَنعامی (حیواناتی) چند

ترسم که روز حشر، عنان بر عنان رود

تسبیح شیخ و خرقۀ رندِ شرابخوار!

بیا به میکده و چهره ارغوانی کن!

مرو به صومعه (عبادتگاه) کآنجا سیاهکارانند

بندۀ پیر مغانم که ز جهلم برهاند

پیر ما هرچه کند، عین عنایت باشد

روح شکاک و ناباور حافظ، با اصول مذاهب بصورت طعنه و طغیان برخوردمی‏کند. جزمیات مذهب، موجی از ریشخند را در شاعر برمی‏انگیزند. این همان چیزی است که«ولتر» آزاداندیش و «آناتول فرانس» نویسندگان بزرگ فرانسه با مذهب کاتولیسیسم می‏کردند.

حافظ،به طنز می‏گوید:

اگر در شب قدر، که قرآن آن را «خیرُ من الف شهر= بهتر از هزار ماه خوانده است»، جامی زدم، عیبم مکن. زیرا، یار مست و سرخوش از راه رسید و جام می هم در گوشۀ تاق بود:

در سب قدر ار صبوحی کرده ام، عیبم مکن!

سرخوش آمد یار و جامی در کنار تاق بود

هیچکس به ضمیر باطن حافظ راه ندارد و نمی‏داند به کدام ساز او برقصد: در شب قدر، صبوحی می‏زند وبهانه می‏گیرد که: سرخوش آمد يار و جامى در كنار تاق بود. آنگاه از صبحگاهی حکایت می‏کند که:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

وندر آن ظلمت شب، آبِ حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر، که این تازه براتم دادند

آبرو مى رود اى ابر خطا پوش؟ ببار

كه به ديوان عمل نامه سياه آمده ايم

مگر، این رند نظرباز به چندین هنر آراسته است؟

حافظم در مجلسى، دردى كشم در محفلی

بنگر اين شوخى‏ كه چون با خلق صنعت مى‏كنم

روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم

در لباسِ فقر، کارِ اهلِ دولت می‌کنم

تا کی اندر دام وصل آرم تَذَروی خوش‌خرام

در کمینم و انتظار وقتِ فرصت می‌کنم

واعظِ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن

در حضورش نیز می‌گویم، نه غیبت می‌کنم

بر این غزل، چکامه سرایان «تتبع» کرده اند:

بر در دیر مغان هرروز خدمت می‌کنم

صد تفاخر زین شرف بر اهل دولت می‌کنم

پیر دیرم گر به هر عمری دهد یک جام می

سال‌ها از مستی آن باده عشرت می‌کنم

امیرعلیشیر نوایی

چون نظر بر روی آن دشمن مروت می‌کنم

از بهار گریه گلریزان حسرت می‌کنم

تا به کی چون جام می عمرم به گردش بگذرد؟

مدتی در پای خُم قصد اقامت می‌کنم

صائب تبریزی

یاد چشمی را به افسون رام الفت می‌کنم

می‌نشینم گوشه‌ای تنها فراغت می‌کنم

ننگ سربازی است امید ترحم داشتن

جان فدای جور یار بی‌مروت می‌کنم

شهرستانی

رند ما آنچنان كلام را به ايهام مى كشاند كه مستى و مستورى اش بچشم يكى مى آيد و در اين استتار، طنز، لباس هفت رنگى به تن می‏کند تا بتواند هرلحظه صورتى تازه بخودگیرد و خود را از گزند نگاه بدخواهان حفظ كند.

پيش از آنكه بگوييم غزل حافظ چگونه طنازى اى دارد، بايد بگویم كه اين طنز، صد البته جایگاه خود را دارد، چگونه مى توان طنزى پنهان با خميرمايه اى از هوش را آفرید؟ مخاطبان صاحب نظر و وقارِ این بیانِ شاعرانه، هرچه شعور بالاترى بکار‏برند و درك باريك بينى شان موشكافانه باشد، كلام شاعر را نیکوتر درک خواهند کرد.

مردم شيراز، امير مبارزالدين را كه، از پسِ چهل سال می خوارگی و فسق وفساد، مسلمان دوآتشه شده بودر و در ميخانه ها را بسته بود، از القاب ظنز و هجو بی نصیب نمی‏گذارند. آنان نیز، نام اين زاهد ريايى را كه خون مردم را مباح مى دانست و خون تاك را تحریم کرده بود، «محتسب» گذاشته بودند این امیر ترک مسلمان شده، عصاره اى از خشونت و ظاهر بينى بود.

اى بسا كه امير مبارز الدين از كوچه ها و معابر شهر شیراز مى گذشت و چشم مى چرخاند تا خلاف شريعتى ببيند و اسباب تعزير و تفنن مهيا كند. كوچك و بزرگ در گوش هم نجوا مى كردند كه محتسب آمد و بی پایه بودن و پوچیِ ايمان مبارزالدين را جارمى زدند. اين «محتسب» قهرمان طنز حافظ نيز بود. او، «دن كيشوت»وار در كوچه و بازار شيطان را تعقيب مى كرد و از اينكه شيطان همسايه درونى اش بود، بیخبر بود:

پایان بخش نخست گلگشتی در دیوان حافظ.

ادامه این برنامه در ماه اکتبر 2023

گلگشتی در دیوان حافظ بخش 1 سپتامبر 2023

از پروژه های: