رادیو ایرانی، رادیوی شما

تهیه کننده برنامه: فرزانه عمادی

ای واعظ این چه فریاد است حافظ بخش 10 نوامبر ۲۴•۲

برو بکار خود ای واعظ این چه فریاد است حافظ بخش 10 نوامبر ۲۴•۲ با استاد جواد پارسای این دین وارداتی عرب، بدست همین گروه دینمداران، که جز خود کسی […]
برو بکار خود ای واعظ این چه فریاد است حافظ بخش 10 نوامبر ۲۴•۲

جدیدترین برنامه رادیو ایرانی

۱۰ راز شگفت انگیز توت فرنگی‌های شیرین

استاد جواد پارسای

پروفسور جواد پارسای، پداگوگ و پژوهشگر موزه در وین و عضو کمیته های مختلف بین المللی است و مطالعات پرشماری در زمینه تاریخ فرهنگی ایران منتشر کرده است.

پخش رادیو ایرانی، رادیوی شما

ای واعظ این چه فریاد است حافظ بخش 10 نوامبر ۲۴•۲

برای شنیدن برنامه بر روی دگمه زیر کلیک کنید.

برنامه را باز کنید.

برو بکار خود ای واعظ این چه فریاد است حافظ بخش 10 نوامبر ۲۴•۲

با استاد جواد پارسای

این دین وارداتی عرب، بدست همین گروه دینمداران، که جز خود کسی را به مسلمانی قبول ندارند، چون سیلی بنیان کن، اخلاقیات و روحیات مردمی را که جز پندارنیک، گفتارنیک و کردارنیک، شعاری و کرداری در زندگیشان نداشته اند، درهم ریختند.

قومی گرسنه و بی فرهنگ، برای سیر کردن شکم و اطفای شهوت زیرشم خود از مرزهای حجاز بیرون زده و با رهبری مردی از تبار بیکسان و مطرودان، آرامش زندگی همسایگان را بهم زدند و آنان را بزیر تازیانۀ جهل اعراب کشانیدند. این قوم یاغی، به بهانۀ دین-گستری و با شعارهای عوامفریبانه، با تحمیل هرگونه رفتار نکبت‏خیز اینک، بر پیکر ضعیف شدۀ مردم منطقه، می‏تازند.

در این زمانه که سیاست بین المللی برپایۀ تجارت و سودخواهی ست، مشتی روضه‏ خوان کم سواد آیت الله های «شترمرغی» را بگوشه ای رانده، بر سرنوشت مردم خوشباور ایران مسلط شده اند.

گفتار خیام و حافظ به تخریب بنیان عقاید زشت اجتماعی و سیاسی مردم ناامید می‏پردازد. در این زمان که حاکمان شیاد و دغلباز با ابزار دین به عارت ثروت اجتماعی مردم می‏پردازند و بانوان آزاده را با حملات وحشیانه به زور چماق دین، به پذیرفتن رفتار مزورانه و پست خود وامی‏دارند، حافظ، بر بلندای قلۀ سخن می‏ایستد و با آنان می‏گوید: «این رضا و نزاع این گروه حقیر، برای اندوختن مال و ارضای شهوات جسمانی شان است و باور سخیف شان راه بجایی نمی‏برد.

هیچ عامل خارجی در کشور ما، راه عاقلانه و سازنده ای پیش نگرفته است. مردم، با خوشباوری به هر منادی مساوات اعتماد کردند، شب خوابیدند و صبح بیدار شدند، مصلحان دیروزی را یاغیان تشنه لب دیدند که برای نیاز . مطامع پست خود، حتا ناموس خود را زیرپاگذاشتند.

تنها یک خیزش فرهنگی پرحوصله و درازمدت می‏تواند ریشۀ جهل و نادانی را از کشورمان برکند. مبارزه ای که خیام، حافظ و عبید زاکانی نمایندگان برجستۀ آن بودند. در سدۀ هشتم ماهشیدی، چهاردهم میلادی، که هنوز حتا نام و نشانی از اینهمه دستگاه های حقوق بشری عریض و طویل، غالباً بی‏خاصیت وجود نداشت، این بزرگواران ایرانی، با دستی قوی، پرچم آزادی انسان برافراختند و مشعل بر سرِ راه آزادی انسان ها گرفتند.

عبید زاکانی در سرودۀ (کتاب) «موش و گربه» تشت رسوایی آخوند «عماد فقیه کرمانی» را از بام می‏اندازد و دست ریاکارانۀ او را رومی‏کند. این آخوندگربه اش را بگونه ای بارآورده (تربیت کرده) بود که وقتی آخوند به نمازمی‏ایستاد، گربه اش هم پشت سرش کارهای آخوند را تقلید می‏کرذ. البته مردم عوام، این رفتار گربه را به حساب کرامات شیخ گذاشته بودند. حافظ، رند پشمینه پوش شیراز باین ترفند شیخ اشاره کرده و صریح می‏گوید:

ای کبک خوش خرام کجا می‏روی به ناز
غرّه مشو! که گربۀ عابد نماز کرد

حافظ می گوید: هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی! تنها کسانیکه درون ناآرام و ذهن آشفته دارند، از میان همۀ امکانات دنیا، جنگ و خونریزی و دیگرکشی را برمی گزینند و حیات خود را در ممات دیگران می بینند. حافظ می گوید:

هرکه این عشرت نخواهد، خوشدلی بر وی تباه!

دوش رفتم به در ميکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش
گفت بيدار شو اي ره رو خواب آلوده
شست و شويي کن و آن گه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده
به طهارت گذران منزل پيري و مکن
خلعت شيب چو تشريف شباب آلوده
پاک و صافي شو و از چاه طبيعت به درآي
که صفايي ندهد آب تراب آلوده

بسیاری از شارحان و گویندگان تفسیر غزل های حافظ، بهنگام سخن از پاکی و حضور در خرابات، باین نکتۀ مهم اشاره می‏کنند که «مهریان» در برگزاری «آیین های مهری در مهرابه ها، باید با بدن و روحی نیالوده در آیین مهر حاضر می‏شدند. از اینرو، در کنار هر مهرابه ای، چشمه ای روان از آب «زلال» نیالوده جاری بود تا مهریان بتوانند در آن چشمه، نخست خود را پاک بشویند و آنگاه با آیین مهری همراهی کنند.

این نکته که از فرهنگ «مهرآیینی» چندین هزارسال پیش در ایران برگرفته شده، نشان می‏دهد که ایرانیان به پاکیزه شویی تن خود بهامی‏دادند و داستان «گرمابه روی» در ایران بدینگونه تا هفتهزار سال پیش دیرینگی نشان می‏دهد.
یک نواندیش مسلمان، از یاران نخستین فتنۀ 57، که «ایده ئولوگ» جمهوری اسلامی لقب گرفته بود، در آغاز به روشن شدن، چراغ «پت پتی» اسلام در ایران، یاری رساند.

هستند بسیاری از کسان خمینی، که اسلام را چنان فهمیدند که او، تبلیغ می‏کرد. در آغاز راه اندازی «فتنه » کسی از مدعیان اسلامشناس، به گفتارهای او خرده نگرفتند. او، با استفاده از این موقعیت، دانشگاه های ایران را از دانش روزانه تهی کرد و برای آنها قالبی اسلامی فراهم ساخت. روضه خوان های کمسواد را به دانشگاه ها، سرازیرکرد. ولی، در نهایت، مغضوب شد و از دست ملایان گریخت و در خارج از ایران مسکن گزید. از گفته‏ های اوست که می‏گوید: مسلمان کسی است که «تهلیل» (لا اله الا الله) را بر زبان جاری سازد و بپذیرد. اگر سپس به اسلام و آموزه های اسلامی پرداخت و «مؤمن» شد، گامی فراتر برداشته است. (نقل بمضمون»

در آغاز، از شریعت اسلامی گفتاری درمیان نبود. بعدها، گروهایی که خود را شارع (همان واعظان) اسلامی نامیدند، بنام «شریعتمداران» (فقیهان) در هر شهر و کشوری از بطن اسلام روییدند و خود را در تفسیر احکام عملی اسلام جاانداختند. همۀ حاشیه رفتن ها و همۀ احکام کشتار بسیاری از مسلمانان در هر شهر و دیاری از سوی این گروه، که هنوز هم هستند، ساخته و پرداخته و اجرایی شده است.

از قتل «حلاج» تا احکام نجاست و حتا «پوشش ساختگی اسلامی» (حجاب) که مورد اعتراض بانوی «اسلامپژوه» (بانو وسمقی) نیز می‏باشد، از خزینۀ فقهاست. این گروه متشرع، رفتن مردم را به گرمابه ها، «مکروه» اعلام کرده بوند، چون مردان در آنجا لخت هستند. از طرف دیگر، رفتن زنان = از میان کوچه های پر رفت و آمد مردها، به «گرمابه ها» را نیز ممنوع اعلام کرده بوند.

گفتنی است که در ایران برای «تنشویی» بانوان، که یکی از مهمترین بخش زندگی مردم بوده و است، راه های فرار تأمین کردند: بانوان زمانی به گرمابه می‏رفتند که مردان برسرِ کار بودند. برای رفتن بانوان به گرمابه، در بسیاری از شهرها، راه هایی از پشت گرمابه ها، بگونه ای «نیمه مخفی» تعبیه کردند، تا مردان تنوانند رفتن بانوان به گرمابه را نظاره کنند!

پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی
که صفایی ندهد آب تراب آلوده
به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده

گناه در ادبیات حافظ به معنی عصیان است. حافظ که بارها از گناه به نوعی دفاع می‏کند،. او در این بیان به گفتار فلاسفۀ اخلاق تأسی می جوید و می گوید اگر کسی گناهی نکند، موضوع بخضض خدا را چه می گویید؟

حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می کنم
او اصلاً طالب رهایی است، آن هم رهایی از قید و بندها.
حافظ و تصوف ایرانی
صوفی ار باده به اندازه خورد، نوشش باد
ورنه، اندیشۀ این کار، فراموشش باد
پیر ما گفت: «خطا بر قلم صُنع نرفت»
آفرین! بر قلم عفو خطاپوشش باد!
شاه ترکان سخن مدعیان می‏شنود
شرمی از مظلمۀ خون سیاووشش باد!

حافظ و خوشباشی و خوشنوشی

حافظ انسانی شاد است

رونق عهد شباب است دگر بستان را
می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
ساقی به نور باده برافروزد جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چاره‌گر از چارسو بست
بیا که قصر امل سخت؛ سست بنیاد است
بیار باده که بنیاد عمر بر باد است

صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟
گفتم: ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت؟
سینه، از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود درین خانه که کاشانه بسوخت

خوشبختی یا شادی اصیل و پایدار دارای دو مولفه نشاط و رضایت خاطر است.

آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون، لب خندان، دل خرم با اوست
جمال صورت و معنی ز امن و صحت تست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد

با دل خونین، لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آنی چو چنگ اندر خروش

هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گوارا
***
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
***
ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند
***
نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان
که حافظا نبود بر رسول، غیر بلاغ
***
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
***
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بینوشیم
***
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کارفریست رنجیدن

آسان گیری و شادی

حافظ آسان‌گیر و بی‌تکلف و در نتیجه سالم،‌ آرام و خرسند است. او دنیا را گذرگاه و نه قرارگاه انسان می‌داند و باور دارد اگر آدمی واقع‌بین و شکیبا باشد می‌داند که رنج و شادی این سرای سپنج تمام شدنی و خیر و شر آن ناپایدار است.
حافظ با اندیشه خیامی به یادمان می‌آورد خردمند و زیرک کسی است که در فرصت عمر به جای اندوه خوردن بر گذشته و نگرانی و دلهره نسبت به آینده، از نعمت‌های خداوند بهره ببرد و با شادی، امید و پرداختن به کارهای نیک به بالندگی و خرمی خود کمک کند.

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بِهشت، روضه دار‌السلام را
***
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
***
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد ورطل گران گرفت
***
زمان خوشدلی دریاب دریاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
***
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
***
ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی
مایه نقد بقا را که ضامن خواهد شد
***
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دارد و بزن جامی چند
***
ای جوان سر و قد گویی بزن
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند
***
ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر
***
عاقبت منزل ما وادی خاموشانست
حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
***
جایی که تخت و مسند جم می‌رود به باد
گر غم خوریم خوش نبود به که می‌ خوریم
***
عشرت کنیم ورنه به حسرت کشندمان
روزی که رخت جان به جهان دگر کشیم
***
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
***
غم دل چند توان خورد که ایام نماند
گونه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن
***
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی
***

خوشباشی، و خيامي گري هاي حافظ

این پست حاصل گشت و گذاریست مفرح، پيرامون تاثير پذيريهاي حافظ از خيام:

جهانى كه خيام ترسيم مى‏كند در خارج از حيطه مذهب و اسطوره قرار دارد. در اين جهان نه از عوالم كشف و شهود، از آن گونه كه نزد حافظ سراغ داريم و نوعى جغرافياى هستى را به دست مى‏دهد، خبرى‏ست و نه از بيخودى مولانا كه از طريق جريان سيل آساى صُوَر، جان را به سوى «هفت پرده افلاك» بر مى‏كشد اثرى؛ نه از حكمت عملى سعدى در آن نشانى‏ست و نه از خاطره اساطيرى فردوسى نمونه‏اى. اين جهان، جهانى‏ست بيرون از صورت‏ها و الگوهاى ازلى، بيرون از حيطه اديان و مختصاتش، از عروج و رستاخيز و معاد. جهانى است برهوت كه معنايش را از عريانى‏اش مى‏گيرد.

خيام از نقطه صفر آغاز مى‏كند:

از منطقه خنثى‏اى كه در آنجا همه خاطره‏ها زدوده شده‏اند، همه عقايدِ پيش پنداشته، همه «ما تقدم»هاى فلسفى، كنار رفته‏اند، نقطه پوچى نگاهى سرشار از حيرتى مدام. اما نگاهى نسبتاً سرد و يخ زده، بس كه بصيرتى كه از آن سرشار است بُرَنده و بى‏مهر است. اين نگاه به نوعى بدبينى وجودى منتهى مى‏شود كه از سر يأس و نوميدى نيست بلكه از بى‏اعتنايى فاخر كسى حكايت دارد كه پشت سكه، يا روى ديگر امور را مى‏بيند.

يعنى نگاه كسى كه، در جايى كه ديگران صورت‏هاى آرامش بخش و نشانه‏هاى آشنا مى‏بينند، جز خلاء و پوچى نمى‏يابد. با پرده درى خيام فقر محتوا آشكار مى‏شود، فقرى چنان متراكم، و بويژه چنان پر بار از عدم و سرشار از غيبت، كه بى‏معنايى، خود واضِع و موزِّعِ همه معناها مى‏شود.

آگاهى خيامى نه چون مولانا عاطفى است، و نه چون حافظ هنرمندانه و پراحساس است.
خيام نه زمان كيهانى و اساطيرى فردوسى را مى‏پذيرد، و نه با دو قوس صعودى و نزولى حافظ موافق است و نه به زمان از خود بيخود شدن در جهش‏هاى وجدآميز مولانا – وار قائل است.

خیام می‏گوید:

گر ما می ومعشوقه گزیدیم چه باک؟
چون عاقبت کار چنین خواهد بود

خيام بيشترين تأثير را در شاعران پس از خود بر حافظ داشته است تا آن حد كه حافظ را شارح خيام دانسته اند. خيام خداشناس بزرگي بود اما حافظ ايمان مستحكم تري به حقيقت و طريقت و شريعت نسبت به خيام داشته است. خيام يك روح نوميد دارد اما موحد است و قائل به وجود خداوند. «شبلي نعماني» پژوهشگر بزرگ پاكستاني مي گويد كه حافظ شارح خيام بوده است. او ميراث‌ بر خيام و بهترين شاعر انديشه هاي اوست اما با اين تفاوت كه فرجام شناسي حافظ بسيار مستحكم تراز خيام است.

حافظ تنها شاعری است که از نظر نوع نگاه فلسفی به جهان، تا حدودی پهلو به پهلوی خیام می‌زند. اگر چه او در مشرب فکری از خیام پیروی نداشته است. نگاه فلسفی حافظ به جهان هستی، شعر او را در تقارن با شعر خیام قرار می‌دهد.)
خیام بزرگترین رباعی سرای جهان است و بسیاری از شاعران ازجمله حافظ از شعرهای او بهره گرفته اند به طوریکه خیام قهرمان شعر حافظ است.

حافظ آن‌چنان از خيام تاثير گرفته كه وي را «خيامي ديگر» خوانده‌اند، سعدي نيز اين تاثيرات را پذيرفته،‌ اما چون دو پهلو برخورد مي‌كند، وي را شاگرد محتاط در مكتب خيامي مي‌خوانند.

فيتز جرالد (مترجم انگليسي رباعيات خيام) و رابرت فراست (شاعر انگليسي) از ديگر كساني هستند كه از خيام تاثير گرفته‌اند، همچنين موسيقي دستگاهي – رديف نيز در بسياري جاها نشات گرفته از رباعيات خيام است. خيام و ابوالعلاي معري (اشعاري بسيار شبيه هم) دارند و با توجه به اينكه خيام عربي را بسيار خوب مي‌دانسته و اشعار ابوالعلا نيز در اختيارش بوده اين امر متحمل است.

حافظ:

عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
که بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد؟

و يا:

جهان و هرچه در او هست هيچ در هيچ است
هزار بار من اين نکته کرده ام تحقيق

شاد زی با سياه چشمان شاد
که جهان نيست جز فسانه وباد
زآمــــــــده شادمان نبايد بود
وز گذ شته نکـــــــــرد بايد ياد
و خيام توصيه می کند:
ازدی که گذ شت هيچ از او ياد مکن
فردا که نيامد ست فرياد مکن
بر نامده و گذ شته بنياد مکن
حالی خوش دار و عمر بر باد مکن

حافظ که گويا از خيام الهام گرفته است، همين مفهوم را بصورت ظريف تری بيان می کند:

تا بی سرو پا باشد اوضاع جهان زين دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
غم دنيای دنی چند خوری باده بخور
حيف با شد دل دانا که مشوش باشد

خوشدلی

نوبهار ست در ان کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گِل باشی
برآري يكي را به چرخ بلند
سپاريش ناگه به خاك نژند فردوسی

برو بکار خود ای واعظ این چه فریاد است حافظ بخش 10 نوامبر ۲۴•۲

آرشیو رادیو ایرانی

radioirani.at

از پروژه های: