You are currently viewing a placeholder content from Cultural Broadcasting Archive, Verein zur Förderung digitaler Kommunikation. To access the actual content, click the button below. Please note that doing so will share data with third-party providers.
More Information 'بالندگی فرهنگی از دانش و خرد است بخش ۲ اکتبر ۲۰۲۵
جواد پارسای
فردوسی پیامدار فرهنگ ایران است
دانش و خرد در شاهنامه در پیوند باهم، شناخته ميشوند. تأثير و سود خرد همان رو آوردن بسوي دانش است. هيچكس از آموختن بينياز نيست. آيا ميتوان دانا و نادان را يكسان بشمار آورد؟ جایگاه مرد دانشمند از همه والاتر است و ارزش دانش از گنج بيشتر است.
چنان دان كه هركس كه دارد خرد
به دانش روان را همي پرود
خرد همچون آب است و دانش زمين
بدان كين جدا و آن جدا نيست زين
بدانش روان را توانگر كنيد
خرد را همان بر سر افسر كنيد
چنين گفت آنكس كه داناتر است
به هر آرزو بر تواناتر است
وليكن از آموختن چاره نيست
كه گويد كه دانا و نادان يكي است؟
چنان چون تنت را خورش دستگير
ز دانش روان را بود ناگزير
بياموز و بشنو ز هر دانشي
بيابي ز هر دانشي رامشي
مياساي ز آموختن يك زمان
ز دانش ميفكن دل اندر گمان
در دانش از گنج ناميتر است
همان نزد دانا گراميتر است
«فرهنگ» نتيجه و حاصل دانش و آموختن است. فرهنگ موجب آرايش جان و صفاي روان است.«هنر» از شايستگيها و مهارتها فراهم میشود. منظور از «گوهر» سرشت، طبيعت و صفات و استعدادهاي موروثي است. در مورد مقايسة فرهنگ و هنر با گوهر، فردوسي مقام فرهنگ را از گوهر افزونتر ميشمارد. هنر را به منزلة بوي گل و گوهر را به مثابة رنگ آن مينامد و افتخار به فرهنگ و هنر را والاتر از افتخار به گوهر ميشمارد:
چنين داد پاسخ بدو رهنمون
كه فرهنگ باشد ز گوهر فزون
كه فرهنگ آرايش جان بود
زگوهر سخن گفتن آسان بود
گهر بيهنر زار و خوارست وسست
به فرهنگ باشد روان تندرست
چوپرسند پرسندگان از هنر
نشايد كه پاسخ دهي از گهر
گهر بيهنر ناپسند است و خوار
بدين داستان زد يكي هوشيار
كه گر گل نبويد زرنگش مگوي
كز آتش نجويد كسي آب جوي
هرآنكس كه جويد همي برتري
هنرها بيايد بدين داوري
در ياد گرفتن هنر و دانش، فردوسي به كار و كوشش و تجربه و آزمايش اهميت بنیادین ميدهد. پذيرش رنج و زحمت را در برابر سود و نتيجة دانش با ارزش و سزاوار ميداند.
به گفتار خوب ار هنر خواستي
به كردار پيدا كن آن راستي
جوان گرچه دانا بود با گهر
ا بي آزمايش نگيرد هنر
يكي داستان دارم از روزگار
كه هرجاي دارم همي يادگار
سگ كار ديده بگيرد پلنگ
ز روبه رمد شير ناديده چنگ
به رنج آوري گر تنت را رواست
كه خود رنج بردن به دانش سزاست
به خواب اندر است آنكه بيدارگشت
پشيمان شود چونكه بيدار گشت
اهميت و وقت شناسي يا بگفتۀ فردوسي، هنگام جستن، نظم و ترتيب در زندگي، پيروي از راهنمايي، مشورت با مردم هوشيار، پشتكار و پايداري در كوششها شرط اصلي پيروزي درهر كار است.
به هر كار هنگام جستن نكوست
زدن راي با مرد هشيار و دوست
چو كاهل شود مرد هنگام كار
از آن پس نيايد چنان روزگار
از امروز كاري به فردا ممان
كه داند كه فردا چه گردد جهان
گلستان كه امروز گردد بهار
تو فردا چني گل نيايد به كار
يقين دان كه كاري كه دارد دوام
بلندي پذيرد از آن كار نام
تو كاري كه داري نبرده به سر
چرا دست يازي به كاري دگر؟
سه چيزت بيايد كز آن چاره نيست
وزان نيز بر سرت بيغاره نيست
خوري يا بپوشي و يا گستري
سزد گر به ديگر سخن ننگري
در گزینش پیشه، بهتر آنست كه به جایگاه اجتماعی شخصآسیبی نرسد:
هم از پيشهها آن گزين كاندر او
ز نامش نگردد نهان آبرو
در زندگي براي همه كس نيازي پيش ميآيد ولي نزد مردم بخيل نبايد اظهار نياز كرد. گردآوري مال و افراط و تفريط هر دو ناپسند است بايد با پس اندازي مناسب به روز نيستي انديشه كرد.
چو آيدت روزي به چيزي نياز
به دست و به گنج بخيلان مياز
ز بهر درم تند و بدخو مباش
تو بايد كه باشي درم گو مباش
ببخش و بخور تا تواني درم
كه جز اين دگر درد و رنج است و غم
ببخشاي بر مردم مستمند
ز بد دور باش و بترس از گزند
بنوش و بپوش و ببخش و بده
براي دگر روز چيزي بنه
هزينه مكن سيمت ازبهر لاف
به بيهوده مپراكن اندر گزاف
مبادا كه در دهر دير ايستي
مصيبت بود پيري و نيستي
در باب شناسايي يك دوست خوب فردوسي صفات جوانمردي، يارمندي در سختي، خردمندي و گذشت و راستي را از شرايط لازم ميشمارد:
بپرسيدش از دوستان كهن
كه باشند هم گوشه و هم سخن
چنين داد پاسخ كه از مرد دوست
جوانمردي و داد دادن نكوست
همان دوستي كه با كسي كن بلند
كه باشد به سختي ترا يارمند
دگر با خردمند مردم نشين
كه نادان نباشد بر آئين و دين
نداري دريغ آنچه داري زدوست
اگر ديده خواهد اگر مغز و پوست
چو با راستي باشي و مردمي
نبيني جز از خوبي و خرمي
نيكي و نيكوكاري و دوربودن از بدي پندي است كه با تأكيد و تكرار در شاهنامه ديده ميشود. در توضيح نيكي هم به انديشة نيك و هم به گفتار و كردار نيك توجه شده است و از اينرو اشعار فردوسي شعار ايرانيان باستان را بیاد ميآورد:
نباشد همي نيك و بد پايدار
همان به كه نيكي بود يادگار
دراز است دست فلك بر بدي
همه نيكويي كن اگر بخردي
نبايد كشيدن كمان بدي
ره ايزدي بايد و بخردي
خرد يافته مرد نيكي شناس
به نيكي ز يزدان بيابد سپاس
نگيرد تو را دست جز نيكويي
گر از مرد دانا سخن بشنوي
هرآنكس كه انديشة بد كند
به فرجام بد با تن خود كند
كسي كو بود پاك و يزدان پرست
نيازد به كردار بد هيچ دست
جوانمردي و راستي پيشهكن
همه نيكويي اندر انديشه كن
چو گفتار و كردار نيكو كني
به گيتي روان را بي آهو كني
خنك آنكه از نيكويي يادگار
بماند اگر بنده گر شهريار
نمرد آنكه او نيك كردار مرد
بياسود و جان را به يزدان سپرد
چه بسيار مردمي كه ممكن است نيكي را بخاطر سودي كه بر آن مترتب است و يا به قصد تظاهر انجام دهند. يكي از با ارزشترين پندها و راهنمايي های فردوسي، تشويق به نيكي در نهان يا نيكي بدون تظاهر است. البته چون ممكن است كمتر كسي پيدا شود كه نيكي را تنها بخاطر نفس نيكي انجام دهد، فردوسي با لطف بيان خاصي اميدواري ميدهد كه جهان سرانجام هر رازي را فاش ميكند و نيكي يا بدي بالاخره آشكار ميشود:
كسي كو بود پاك و يزدانپرست
نيازد به كردار بد هيچ دست
وگر چند بد كردن آسان بود
به فرجام زو دل هراسان بود
اگر دل ترا سنگ خارا شود
نماند نهان آشكارا شود
اگر چند نرم است آواز تو
گشاده كند روز هم راز تو
ندارد نگه راز مردم جهان
همان به كه نيكي كني در نهان
نباشد كسي بر جهان پايدار
همه نام نيكي بود يادگار
در شاهنامه، نيكي در برابر بدي توصیه نشده است. فردوسی ميگوید: هرچند به دشمن نيكي كني، از او جز دشمني نخواهی دید. شايد که فردوسي نيز مانند ديگر دانشمندان ايراني بر این باور بوده است كه سرشت و طبيعت انساني تغيير ناپذيراست و درخت تلخ اگر در باغ بهشت هم پرورش يابد همان ميوة تلخ بار ميآورد.
ز دشمن نيايد بجز دشمني
بفرجام اگر چند نيكي كني
كه چون بچة شير نر پروري
چو دندان كند تيز كيفر بري
ور ايدون كه دشمن شود دوستدار
به شوره زمين تخم نيكي مكار
سر ناسزايان بر افراشتن
وز ايشان اميد بهي داشتن
سر رشتة خويش گم كردن است
به جيب اندرون مارپروردن است
درختي كه تلخ است وي را سرشت
گرش بر نشاني به باغ بهشت
ور از جوي خلدش به هنگام آب
به بيخ انگبين ريزي و شيرناب
سرانجام گوهر به كار آورد
همان ميوة تلخ بار آورد
ز بد گوهران بد نباشد عجب
نشايد ستردن سياهي ز شب
به ناپاك زاده مداريد اميد
كه زنگي به شستن نگردد سپيد
چو پروردگارش چنين آفريد
نيابي تو بر بند يزدان كليد
نگرش فلسفي فردوسي كه در غالب داستان هاي شاهنامه نمودارميشوند يكي از ويژگي هايي است كه به ارزش شاهنامه افزوده است. فردوسي با نگاهي عبرت آميز به شگفتي هایی که در جریان نقل حکایت ها، بیان میشوند، این امکان را به فردوسی میدهند که او در آن ها بنگرد و فكر و احساس خود را نه تنها نسبت به شگفتي يك رويداد معين، بلكه بطوركلي نسبت به سرانجام زندگي و آيين و رسم جهان اظهار كند.
به رنج درازيم و در چنگ آز
چه دانيم باز آشكارا ز راز
چنين است آيين و رسم جهان
كه كردار خويش از تو دارد نهان
ز باد آمدي رفت خواهي به گرد
چه داني كه با تو چه خواهند كرد
تو رفتي و گيتي بماند دراز
كجا آشكارا بدانيش راز
زمين گر گشاده كند راز خويش
نمايد سرانجام آغاز خويش
كنارش پر از تاجداران بود
برش پر زخون سواران بود
پر از مرد دانا بود دامنش
پر از خوبرخ چاك پيراهنش
چپ و راست هر سو بتابم همي
سرا پاي گيتي نيابم همي
يكي بد كند نيك پيش آيدش
جهان بنده و بخت خويش آيدش
يكي جز به نيكي زمين نسپرد
همي از نژندي فرو پژمرد
يكي دان ازو هرچه آيد همي
كه جاويد با تو نپايد همي
نه زو شايد ايمن شدن روز ناز
نه نوميد گشتن به روز نياز
فلك را ندانم چه دارد گمان
كه ندهد كسي را به جان خود امان
جهانا مپرور چوخواهي درود
چو ميبدروي پروريدن چه سود
اگر مرگ داد است بيداد چيست
ز داد اين همه بانگ و فرياد چيست
از اين راز جان تو آگاه نيست
بدين پرده اندر تو را راه نيست
درين جاي رفتن نه جاي درنگ
بر اسب قضا گر كشد مرگ تنگ
چو آيدش هنگام بيرون كنند
وزان پس ندانيم تا چون كنند
رنج و كوشش در شاهنامه از شرط های اصلي زندگی قلمداد ميشود.
تن آسايي و كاهلي دور كن
بكوش و ز رنج تنت سور كن
كه اندر جهان سود بيرنج نيست
كسي را كه كاهل بود گنج نيست
که در نام جستن دليري بود
زمانه ز بد دل، به سيري بود
چنين گفت مرجفت را نره شير
كه فرزند ما گر نباشد دلير
ببريم از و مهر پيوند پاك
پدرش آب دريا و مادرش خاك
زندگي كوتاه و ناپايدار است و گنج و دينار و كاخ بلند همگي نابود ميشود و در پايان سرنوشت همة آن ها نيستي است. تنها يك چيز باقي ميماند و آن شرافت و افتخار و نام نيك است. زندگي فردوسي نیز از نظر مادي بروفق مراد وي نبوده است بويژه در سن پيري با تهي دستي و سختي روبرو شده است. اما وجدان او با عقيدة راسخي كه به ارزش شرافت و افتخار و نام نيك داشته، همواره قرين خشنودی و آرامش بوده است. هيچ گواهي بر اين مدعا گوياتر از سخن خود فردوسي نيست:
اگر نيست ايدر فراوان درنگ
همه نام بهتر كه ماند نه ننگ
مرا مرگ بهتر از آن زندگي
كه سالار باشم كنم بندگي
مرا سر نهان گر شود زير سنگ
از آن به كه نامم برآيد به ننگ
يكي داستان زد بر اين برپلنگ
چو با شير جنگي درآمد به جنگ
به نام ار بريزي مرا گفت خون
به از زندگاني به ننگ اندرون
به نام نكو گر بميرم رواست
مرا نام بهتر كه تن مرگ راس
بالندگی فرهنگی از دانش و خرد است سپتامبر ۲۰۲۵
رادیو ایرانی اتریش





