گفت و گوی نوروزی با داریوش
«گر نکوبی شیشه غم را به سنگ»؛ گفتوگوی نوروزی با داریوش
شش ماهه منتهی به سال ۱۴۰۲ برای داریوش صدای موسیقی معترض ایران، روزهای پرکاری بود.
نه در شمارگان برگزاری برنامههای هنری بلکه در تولید آثاری در حمایت از اعتراضهای سراسری که از آن با نام جنبش «زن، زندگی، آزادی» نام برده میشود.
نقطه اوج این آثار «به سمت فردای جهان» با کلام ایرج جنتی عطایی پس از سالها فاصله میان دو هنرمند بود.
تا آنجا که حافظه یاری میکند، داریوش در برنامههای نوروزی رادیویی و تلویزیونی پر رنگ نبوده است. شاید به قول خودش موسیقی او بیشتر «برای شنیدن» است و تفکر کردن؛ به هر حال خوانندهای که دوستدارانش او را «جاودانه صدای عشق» مینامند، در این نوروز پذیرفت که در برنامه زنده نوروزی «برای فردا» میهمان رادیوفردا باشد تا از ایران و اعتراضها در آینه نوروز حرفی بزنیم و از نگاهش درباره حرکتهای اپوزیسیون خارج از کشور برایمان بگوید.
آقای داریوش به شما سلام میکنم، نوروز را تبریک میگویم، هرچند که میدانم این نوروز شاید معنا و مفهوم خاصی برای همه ما ایرانیها داشته باشد، به ویژه که شما در شش ماهه آخر سال گذشته به شدت فعالیتهایتان افزایش پیدا کرد.
مسائل و موضوعات اجتماعی باعث شد که شاید یکی از پرکارترین خوانندگانی باشید که در این دوره فعالیت کرد و ترانههای معترض بسیاری خواند که وقتی نگاه میکنیم، گوشه گوشهاش انگار پازلی است از آن چیزی که در ایران ما اتفاق افتاد.
من درود و سلام میفرستم خدمت شما آقای ضرغامی عزیزم و تمام هموطنان که صدای ما را میشنوند و نوروز را به همه هموطنان تبریک میگویم، همینطور به شما و همکارانتان در رادیوفردا.
یاد کلام زیبای اسماعیل خویی میافتم که میگفت «شادی گهر ماست، که ما جان بهاریم، ای ملت گریه بجز انعام شما… نه»؛ این کلام زیبا که شادی در وجود فرد فرد هموطنان ماست، ایرانیان عزیز. همیشه مهد موسیقی و شعر بودیم و این ۴۳ سال تاریکترین دوره تاریخیمان را داریم میگذرانیم و همیشه این افت و خیزها را در تاریخمان هم داشتیم و من معتقدم تا امید هست، پیش باید رفت، زندگی باید کرد و مطمئنم همیشه مردم پیروز شدند و پیروزی نصیبشان خواهد شد. تبریک میگویم عید را.
وقتی نگاه میکنیم به کارنامه شما، به ویژه حالا اگر عنوان بهاریه را بشود برای ترانههایی به کار برد که نسبتی یا خویشاوندی با بهار یا با نوروز دارند. در بهاریههای شما هم امید است، هم به نوعی انگار روایتگر روزگاری است که ما سپری کردهایم.
همین کار «چکامه سفره سین» از زویا زاکاریان با آهنگ داوود اردلان شرایط خاصی را تصویر میکند، یا یک مقدار که فاصله میگیریم در دورانی که شرایط شاید از امروز هم محدودتر بود شما بهار خاموش را اجرا میکنید؛ «بهار منتظر بیمصرف افتاد…» اصلاً نوروز را شما چگونه نگاه میکنید؟
من چون کمتر خاطرم میآید که شما در سالهایی که برنامههای نوروزی بوده، در این برنامهها که بسیاری از هنرمندان حضور پیدا میکنند حضور پیدا کرده باشید یا آنجا به اجرای برنامه پرداخته باشید. البته منظورم سالهای بعد از انقلاب است.
بله، دلایل شرکت نکردنم شاید به سبکی که دارم، خودم حس میکنم مردم بیشتر دوست دارند شاد باشند و شاید ترانههایی که من خواندم آن شعف و شادی را ندارد.
از دیدگاهی بیشتر گوشکردنی است، شنیداری است. ولی پیرو صحبت شما، بله من در رابطه با گرامیداشت نوروزمان که نو شدن و تحول انسان است، این ترانهها را خواندم، بهار برای من هم مثل پوست انداختن و نو شدن است؛ تفکر عوض کردن است. یک لباس دیگر، طرح نوعی در اندازم.
همین نگاه را به کار خودم داشتهام و چنانکه در زندگی خصوصیام حتی همین طوری هستم. و شادی، شادی را دوست دارم، شاد بودن با دیگران، با شادی دیگران شاد میشوم، با ناراحتیشان ناراحت میشوم، در غصههایشان خودم را شریک میبینم و حس میکنم با این طبیعتی که در وجود من هست بیشتر اُختم تا این که بتوانم بروم جایی، مجلسی.
مثلاً مهمانی و عروسی و اینها، هیچ موقع چون سبک و کار من نبوده، نتوانستم آن شعف را به وجود بیاورم و به شنوندهام بدهم. نتیجتاً بیشتر سعی کردهام شنیداری پیام برسانم. در رابطه با نوروز هم از فریدون مشیری عزیز خواندم… نرمک میرسد اینک بهار/ خوش به حال روزگار… گر نکوبی شیشه غم را به سنگ/ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ.
اتفاقاً شهرام عزیز این کار زیبای شما را آماده کرده که اگر اجازه بدهید بشنویم. اگر اشتباه نکنم آهنگ باید از آقای منفردزاده باشد اگر البته درست گفته باشم.
بله دقیقاً.
ای کاش آقای داریوش انسانها هم میتوانستند همین طور مثل طبیعت تازه بشوند و خوش به حالشان شود به نوعی.
چقدر زیبا گفتید…
وصف حال ماست…
گفت و گوی نوروزی با داریوش
بیشتر بخوانید در: رادیو فردا