برای شنیدن برنامه بر روی دگمه زیر کلیک کنید.
جایگاه خرد در فرهنگ ایرانی اکتبر 2022
جایگاه خرد در فرهنگ ایرانی جواد پارسای
خرد چشم جان است، چون بنگری
تو بی چشم، شادان جهان نسپری
کسی، کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کردۀ خویش، ریش
نخستِ آفرینش، خرد را شناس
نگهبان جان است و آن را سپاس
همیشه، خرد را تو دستور دار
بدو، جانت از ناسزا دور دار
کسی، کش خرد باشد آموزگار
نگه داردش گردش روزگار
نگهدار جان باش و آنِ خرد
که جان را به دانش، خرد پرورد
تو چیزی مدان، کز خرد برتر است
خرد بر همۀ نیکوییها، سر است
هرآنکس که دارد روانش خرد
بچشم خرد، کارها بنگرد
زِ بیشیِ خرد، جان بود سودمند
زِ کمیش، تیمار و درد و گزند
فردوسی، خرد را میستاید. او خردورز و خردباور است.
فردوسی میگوید: اگر روان و خرد ما تیره گردد. اگر ما بجای خرد، به خرافات روی بیاوریم. اگر دشمن بتواند با خدعه و نیرنگ، پندار پوچ در ذهن و روان ما بکارد، بما چیره میشود. از سوی دیگر، ما را به روشنگرایی و داشتن مغز روشن رهنمون میشود. فردوسی، فراهم آوردن دانش و دانایی را مانند پوشیدن جوشنی میداند که ما را در برابر ستیز دشمن، حفظ میکند.
تاریخ بما آموخته است که دشمن ایرانیان، برای نابودی ایرانیان، همیشه پایگاههای دانش ایرانی را ویران کرده است. در تاریخ کشورمان، چندین بار به فتنۀ «کتابسوزان» از سوی دشمنان ایران برمیخوریم. آموزشگاهها، دانشگاهها، کتابها و کتابخانهها، نخستین پایگاههایی هستند که دشمنان ایران آنها را، به تخریب و ویرانی کشیدهاند. در یک گلواژۀ ریبای فارسی، چنین آمده است: از کسیکه، کتابخانه دارد، ترسی بخود راه نده. از کسی، بترس که یک «کتاب» دارد.
از آن روز، دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
هر آن مغز، کو را خرد روشن است
ز دانش، به گِردِ تنش جوشن است
یکی از آفتهای اجتماعی، آلودگی پندار نیک ایرانی، به گفتار پوچ بیگانگان است. بیگانگان میکوشند، با خدعه و نیرنگ، خود را نیکو جلوه دهند. آنان با شلیک گفتارهای فریبنده، ولی پوچبنیان، نخست، ذهن و خرد ما را به تردید میاندازند.
زمانیکه جای خود را در پایگاههای تصمیمگیری سفت کردند، خواست و کردار پنهانی خود را آشکارمیکنند و اندیشه و کردار واقعی خود را بروزمیدعتد. حافظ نیکوسخن، دربارۀ اینگونه رفتار دشمنان، میگوید:
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند، آن کار دیگر میکنند
فردوسی هم، بما هشدار میدهد و میگوید:
گر بر خرد، چیره گردد هوا (هوی)
نیابد ز چنگ هوا (هوی)، کس رها
دشمنان ایران، بانوان ایرانی را که تا جایگاه پادشاهی عروج کرده بودند، تحقیر کردند و حوریانی افسانهای را در دنیای ناپیدای پس از مرگ، به مردان هوسباز وعده دادند، که موجوداتی در توهم و شبح بودند. همین گروه بیابانیِ بهشتپندار، پس از دستیابی به سرزمین ایران، بانوان ایرانی را در بازارهای مکه و یثرب، به خرید و فروش گذاشتند.
هوا و هوسی که فردوسی خردورز، مارا از آن آگاه کرده، هنوز هم زندگی ما ایرانیان را به تباهی میکشاند. هنوز هم پندار بیپایه، بر خرد ما چیره شده است و زندگی خردمندانه را از ما دور نگاه داشته است.
زکریا رازی (زادۀ 865-درگذشته بسال 925 ترسایی)، یکی از بزرگترین دانشمندان آزاداندیش و خردورز ایرانی بود. وی، پزشک ایرانی و یکی از بزرگترین پزشکان همۀ زمانها بوده است.
رازی در حدود 200 کتاب، در زمینههای گوناگون علمی نوشت. باارزشترین اثر پزشکی او، «دایره المعارف جامع الکبیر معروف به المعادی» است او به هیچ عنوان تقلید را نمیپذیرفت و برهمین اساس نظریات برخی از فلاسفۀ بزرگ را هم نقد و رد میکرد.
فردوسی، میگوید:
نیاید ز مرد خرد کار بد
ندید او زما، هیچ کردار بد
مرد خردمند، به حریم اندیشه و زندگی دیگران تجاوزنمیکند. او، با دیگزاندیشی و دیگراندیشان با بردباری و رواداری رفتارمیکند. او، دیگراندیشان را به مرگ محکوم نمیکند و کتاب و کتابخانه را به آتش نمیکشد.
اینگونه رفتار و برخورد خشن و ناپذیرفتنی، فقط در فرهنگ «پستاندیشان» ریشه دارد و اینگونه رفتارها، از کوتهاندیشان جزمی، سرمیزند. همین گروه از مردم بودند که زکریای رازی را برنتافتند. پیروان آخوندهای متحجر، کتابخانۀ او را تاراج کردند.
با کتابهایی که هریک، دریچهای گشوده بدنیای دانش پزشکی بود، آنقدر برسرش کوبیدند که چشمانش «نابینا» شد. گویند، یکی از دوستانش، پیشنهادکرد که طبیبی آشنا را بربالینش آورد، تا چشمان رازی را درمان کند. رازی حاضر به درمان نمیشود. او، میگوید: «بدیدن چنین مردمی نیاز ندارم. در پسِ چشم نابینایی، آنچه را که میخواهم میبینم».
خرد را فکندیم اینسان ز کار
چه کردیم؟ اینگونه گشتیم خوار
به یزدان، اگر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم
انسانهای خردمند، دروناندیش هستند. آنها محدودیتهای دانش خود را میشناسند، میتوانند از دیدگاههای گوناگون به پدیدهها، نگاه کنند. آنها، میدانند که دنیا درحال دگرگونی است. (هیچ برههای، چه خوب و چه بد، ثابت نمیماند.) آنچه را که انبوه پندارگرایان، «ثابت و تغییرناپذیر» میدانند، توهمی است که ثابت نگهداشته شده است. علم میگوید: «همه چیز در جهان، درحال تغییر و دگرگونی است».
نباید «خِرَد» را با «هوش» اشتباه بگیریم. هرچند هوش به خردمند بودن کمک میکند، ولی ممکن است انسان باهوشی را ببینیم که خردمند نیست. انسانهای خردمند، در برابر ناشدنیها، شکیبا هستند و در چنین برهههایی خوشبینی خود را مهار میکنند. آنها میدانند که حتا برای پدیدههای پیچیده هم راه برونرفتی وجود دارد.
انسانهای خردمند میتوانند، دربارۀ آنچه درست و آنچه نادرست است، داوری درستی داشته باشند. هرکاری را با معیار خرد بسنجند، و به دعا و دغل دست نمیزنند.
انسانهای خردمند در زندگیشان، تصمیمهای بهتری میگیرند. آنگونه که «ایگور گروسمن» (Igor Grossman) از دانشگاه واترلو در کانادا میگوید،: «توانایی استدلال خردمندانه میتواند برای زندگی ما، سود زیادی دربرداشته باشد. مانند: خوشنودی بیشتر در زندگی، احساسات منفی کمتر، روابط بهتر و کاهش اندیشههایی که ما را افسرده میکنند».
ایگور گروسمن و همکارانش از نمونههایی نام میبرند. بدین ترتیب که، خردمندترین انسانها، حتا شاید بیشتر عمرکنند. افراد خردمند بویژه بهنگام سالمندی، در سطح بالاتری از رفاه و تندرستی هستند. در این پژوهش، درمییابیم که، میزان هوش این افراد، تفاوتی در سطح رفاه زندگی آنها ایجاد نمیکند. شاید علتش این باشد که میزان IQ ناگزیر، نشاندهندۀ توانایی یک نفر در فراهم آوردن رابطۀ خوب یا تصمیمگیری درست در زندگی روزانه نیست. در پژوهشی دیگر، دانشمندان دریافتهاند که با افزایش سن، توانایی استدلال خردمندانه نیز بیشتر میشود. این بدین معناست که، ما میتوانیم در زمینۀ خردمندی، گامهایی به پیش برداریم و به پیشرفتهایی دست یابیم.
خرد، یعنی (دانایی) از ویکیپدیا، دانشنامۀ آزاد.
خِرَد، داشتن دانش، شعور، فهم، تجربه و بصیرت، اکتسابی و نیز فهم ذاتی، بهمراه توانایی و بکاربستن آنهاست. در بسیاری از دینها و فرهنگها بر اهمیت خرد تکیه شدهاست و خردمندی، از فضایل بشمار رفتهاست همچنین لازم به یادآوری است که شماری از ادیبان و نویسندگان به تفاوت میان خرد و هوش تأکید داشتند. آنان، بر این باور بودند که خرد، اکتسابی، ولی هوش مادرزادی است و نمیتوان آنها را یکی دانست؛ گروهی نیز میان خرد و عقل، فرق میگذارند، و عقل را آسیبپذیرتر از خرد میدانند. بنابراین میتوان نزدیکترین واژه به خرد را دانایی دانست.
خرد چيست؟
درزندگی روزمره کسی را خردمند میدانيم که درمورد مسائل عملی زندگی داوری درستی داشته باشد وبتواند شرايط را تجزيه وتحليل کند ودرکوتاهترين زمان سريعترين وعملیترين راه حلِ شدنی را بيابد. ازاینرو، خردمند به کسی گفته میشود که از دورانديشی برخوردار باشد، از پایه و بنیان پديدهها آگاهی داشته باشد وبتواند، با توجه به روند گذشته وشرايط موجود، آيندۀ دور را نیز پيشبينی کند.
بیشتر شنيدهايم که دربارۀ کسی گفته اند «فلانی، خردمند است میداند درزندگی چه بکند.» خرد از جمله صفاتی است که همه افراد بشر دوست دارند آن را داشته باشند. کمتر کسی را میتوان یافت که خود را خردمند نداند.
خرد، اوج جستجوی انسان برای دستيابی به دانش انسانی است. شخص خردمند، با بررسی و سنجش برایندها و دستاوردهای دانش بشر، به شناخت دیداری (عینی) پدیدهها دست میيابد و شناخت خود را با عمل پيوند میدهد. پلوتونيوس فيلسوف نوافلاتونی سدۀ سوم ترسایی و بنيانگذار مکتب اسکندريه، برآن بود که خرد، آرامش کامل به ارمغان میآورد. زيرا، انسان را به شناختی رهنمون میشود که ذهن انسان، همواره درپی آن بوده است.
خردورزي، سرچشمۀ احساسِ زبيائیشناسانه است. دکتر ساموئل جانسن، شاعر وفرهنگنگار انگليسی سدۀ هيجدهم ترسایی، يادآورمیشود که انسانی که ازنگر فلسفی خردمند است، بینياز است، زيرا به کمال دست يافته است.
فردوسی درستايش از خرد شعری جاودانه دارد:
خرد، افسرشهرياران بود
خرد، زيور نامداران بود
خرد، زندۀ جاودانی شناس
خرد، مايۀ زندگانی شناس
ازاو شادمانی، ازاو مردمي ست
ازويت فزونی و زويت کمی است
نظامی گنجوی، نيز، در کتاب «مخزن الاسرار»، برتری انسان را نسبت به حيوان، بپاس داشتن خرد او میداند و به آدميان پند میدهد که بدنبال خرد بروند:
عقل تو پيری است فراموشکار
تا ز تو ياد آرد، يادش بيار
گر شرف عقل نبودی ترا
نام که بردی؟ که ستودی ترا؟
عقل مسيحاست ازاوسرمکش
گرنه خری، خر بوحل درمکش
يا بره عقل برو نورگير
يا زدرش دانش خود دورگير
دردنيا دودسته انسان وجود دارند،
آنان که عقل دارند و دين ندارند
وآنان که دين دارند و ازعقل بری هستند.
متفکران نخستين مسيحيت ايمان و خرد را متضاد همدگر، اعلام داشتند. ازآنجاکه دنيا درهرحال به پيش میرفت و حتا اربابان کليسا نمیتوانستند خرد انسانی را دربند نگهدارند، سن اگوستين مجبورشد با مقدم داشتن ايمان، خرد و ايمان را مکمل يکديگر اعلام دارد. او برآن بود که ايمان ذهن را منوّر وخرد را قادرمیسازد که به درک حقيقت مطلق (خدا) نايل آيد. توماس قديس نيز تاکيد میکرد که خرد طبيعی برای درک حقيقت به پشتيبانی دين نيازمند است.
هدف نهائی کوششهای دینمداران، که امروز درجهان اسلام هم نمونه هایشان را میبينيم، نجات ايمان مذهبی است، نه تشويق مؤمنان به خردورزی. ايمان، درهرحال، با تکيه بر اراده و عاطفۀ فرد است که چيزی را قبول يا رد میکند. ولی خرد، هيچ چيزی را «الله بختکی» قبول يا رد نمیکند و دراين رابطه تعقل، تجزيه وتحليل (جداسازی و بررسی)، تجربۀ زندگی و آزمايشهای پیاپی علمی را، راهنمای راه خود قرارمیدهد.
خرد و عادت
ويليام جيمز (1842 تا 1910) روانشناس و فيلسوف آمريکائی میگويد عادت، نيرومندترين نمايندۀ محافظهکار جامعه است. عادت سد بزرگ و گاهی شکستناپذيری است، دربرابر خرد ورزی. با گذشت زمان، شيوۀ انديشه، گفتار و رفتار انسانها چنان تحت تاثير محيط تربيت و ساير عوامل زندگیشان شکل میگيرد که بیشتر وقتها، فرار از دست آنها آسان نيست.
بسياری از ما انسانها، چنان از موضع خود درقلمرو انديشه، گفتار و رفتاراجتماعی راضی وخشنود هستيم که، آگاه و ناآگاه آنرا الگو میپنداريم. چه برسد بآنکه بخواهيم آنها را بزير سؤال ببريم. اين مشکل، تا بدانجا پيش میرود که میتوان گفت برخی از انسانها، با قانونی مثل قانون جاذبه دريک مدار ويژۀ فکری و فرهنگی حرکت میکنند و خروج از مدار را پايان يافتن دنيا میانگارند.
خردگرا مخالف تسلط عادت بر انسان است و برآن تاکيد میورزد که بايد عادت کهنه را بدور ريخت و عادتهای تازهای را که با روح زمان و سود انسان هماهنگ است، ساخت، ولی هرگز نباید اسير آنها شد. باید، هر عادتی را با توجه به تغيير شرايط، تغيير داد.
انسان خردمند نه خود را اسير جزم میسازد ونه بنا به عادت،. ازآموختن، دمی بازمیايستد. انسان خردمند، حقيقتها را برای خود کشف میکند وبا هرکشف، از خود انسان تازهای میسازد. بدينسان او از ترس بری است و همواره درحال دگرگون شدن است. او، میآفريند و آفريده میشود و بهيچ آفريدگاری نياز ندارد.
اگر هم در کوتاه مدت، به چيزی عادت میکند (مانند: عادت به ورزش جسمی و روانی يا عادت به وقت شناسی)، اين عادت با انتخاب آزاد وی همراه است. رابيندرانات تاگور (1861 تا 1941)، شاعر، نويسنده، آهنگساز و نقاش هندی- بنگالی وبرندۀ جايزۀ نوبل در سال 1913، شعری زيبا در رابطه با خرد وعادت سرود:
آنجا که ذهن از ترس بری است و سربرافراشته میماند،
آنجاکه دانش آزاد است،
آنجا که جهان با ديوارهای تنگ نظرانۀ داخلی، پاره پاره نشده است،
آنجا که واژهها از ژرفای حقيقت برمیآيند،
آنجا که تلاش خستگی ناپذير، بازوان خود را بسوی کمال گشوده است.
پيروی از خرد، آدميان را آزاديخواه، آزادمنش وآزادانديش میسازد. جرج برنارد شاو (1856 تا 1950) نمايشنامه نويس، منتقد و داستانپرداز نامدار ايرلندی، نمايشنامۀ جالبی دارد بنام «پايگماليون Pygmalion » که از آن، با عنوان «بانوی زيبای من» فیلمی سینمایی نیز ساخته شده است.
او اين نمايشنامه را درسال 1900 درلندن نوشت. و در سال 1913 آنرا منتشر کرد. دراين اثر برجسته، برنارد شاو، ضمن کاربرد زيبائیشناسی ادبی ويژۀ خود، توان انسان را برای تغيير عادت و سنت به نمايش میگذارد. هنری ، يکی ازشخصيتهای نمايشنامه، دستورزبان انگليسی، درس میدهد.
او با خردمندی و تلاش خستگی ناپذير به يک دختر گلفروش بومی و کم سواد بنام «اليزا» میآموزد که او، زبان انگليسی را با لهجۀ اشرافی گفتارکند. اين آموزگار پرکار، در اين راه، تا جایی پيش میرود که «اليزا» را تبديل به يک بانوی درجه يک انگليسی میکند. اين نمايشنامه بما میآموزد که میتوان با تلاش و خردورزی زندگی انسان را بصورت بازگشت ناپذيری، بسوی بالندگی وکمال تغييرداد.
خرد واحساس
درمورد خرد واحساس، درتاريخ اندیشۀ انسانی نظرات گوناگون وجود دارد: ارستو وافلاتون برآن بودند که خرد، توانائی ويژۀ انسانی است که بدرستی داوری میکند، تا انسان، برای رسيدن به سرمنزل مقصود، راه را ازچاه تشخيص دهد. آنان براين نکته نيز تاکيد داشتند که احساس آنگاه نيکوست که تحت تاثير و تسلط خرد انسانی، آدمی را بسوی هدف والا رهنمون باشد. ازنگر ارستو، برخی از ویژگیهای والای اخلاقی، مانند: اعتدال وشهامت، جنبۀ احساسی دارند، ليکن تحت فرمان خرد آدمی، بمورد اجرا گذاشته میشوند.
خرد بايد احساس را بدورافکند
رواقيون بویژه «اپيکتيتوس» و «مارکوس اورليوس» برآن بودند که بايد بکوشيم احساس خودرا سرکوب سازيم و درنهايت آنرا بدورافکنيم. بايد ازاحساس رها شويم و دربرابر هر رویداد سخت، شکيبا باشيم وتسليم و خشنودی پيشه سازيم. مولانا میسراید:
در کف شير نر خونخواره ای
غير تسليم و رضا، کو چاره ای
او، در جایی میسراید:
خرد را نیست تاب نور آن روی
برو از بهر او چشم دگر جوی
نظامی گنجوی نيز که با فلسفۀ يونان آشنائی داشت و براين آشنائی میباليد. شاید از تأثیر فلسفۀ رواقيون، بود که در کتاب «خسرو وشيرين»، چنین اندرزمیدهد:
رها کـُن غم که دنيا غم نيرزد
مکن شادی که شادی هم نيرزد
خردورزی، هدف هرگونه يادگيری است. يادگيری، روندی بس دراز است که گاهی به یک عــُمر، نگرش، دقت، بهرمندی از دانش و پژوهشی انديشهورزانه وکسب تجربۀ همه جانبه نيازدارد. باباطاهر عريان میگوید:
ته که ناخوانده ای علم سماوات
ته که نابرده ای ره درخرابات
ته که سود وزيان خود نذانی
به ياران کی رسی؟ هيهات! هيهات!
فردوسی بزرگ به ما اندرزمیدهد که برای دستيابی به قلههای درخشان خرد، راهی بجز تلاش همه جانبه وخستگی ناپذير، درراه کسب دانش نداريم:
بياموز و بشنو ز هر دانشی
بيابی ز هر دانشی، رامشـی
زمانی مياسای از آموختن
اگر جان، همی خواهی افروختن
به رنج، اندرآری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
برای خردورز شدن تلاش شبانه روزی، و عشق پايان ناپذير به خردورزی وفرزانگی لازم است. هرکس میتواند به خرد و خردورزی برسد، اگر ازجان ودل مايه بگذارد. خردورزی دريک جامعۀ خردورز به شکوفائی میرسد. خوشا به حال جامعه ای که خردورز است.
عبيد زاکانی نیز براین باور است که:
کزين بهترخرد را پيشه ای نيست
وزين به درجهان انديشه ای نيست
شيخ شهاب الدين سهروردی با فرانامِ «شيخ اشراق» که خود درجوانی، در سدۀ ششم ماهشیدی، بدست خردستيزان مسلمان، بقتل رسیده است، رباعی زيبائی دارد که امروز پس از گذشت ساليان دراز میتواند راهنمای راه خردجويان قرارگيرد:
هان! تا سرِ رشتۀ خود گم نکنی
خود را، ز برای نيک وبد،کم نکنی
رهرو، تويی و راه، تويی، منزل تو
هشدار! که راه، خود بخود، گم نکنـی
فرخی با این سروده، به هماهنگی و ناهماهنگی خرد و احساس اشاره میکند و میگوید:
خرد باشد که خوب و زشت داند
چو مهر(احساس)، آید خرد در دل نماند.
ویس و رامین
خرد را مِی ببندد، چشم را خواب
گنه را عذر شوید، جامه را آب
بیهقی نیز چنین میسراید:
ز او دار امّید فرمان و پند
مر اورا ست، کو از خرد بهرمند.
فرهنگ اسدی نخجوانی:
خرد باید از مرد فرهنگ و هنگ
نه پوشیدن جامه و بوی و رنگ
خرد بیخ او بود و دانش تنه
بدو اندرون راستی را بنه .
خرد شاه را بهترین افسر است
هش و دانشش نیکتر لشکر است .
خرد عاجز است از تو زیرا که جهل
از این سو، وز آن سو، ترا میکشد.
ناصرخسرو.
خرد، کیمیای صلاحست و نعمت
خرد، معدن خیر و عدلست و احسان .
بخرد، گوهر گردد که جهان چون دریاست
بخرد، میوه شود خوش که جهان چون شجر است
او، در جایی میسراید:
مخور غم برای من ای پرخرد
مرا آنکس آرد که کشتی برد.
سنائی نیز میسراید:
جان ودل و خرد برسانم بباغ خُلد
آخر مثلثی، بمثمن درآورم
نیوشنده یک تن که بخرد بود
ز نابخردان بهتر از سد بود.
خاقانی:
چون خرد حکم تو بر جانها محیط
چون امل مهر تو در دلها مکین
زخم بر دل رسید خاقانی
تا خود آسیب بر خرد چه رسد.
ای خرد را زندگی ّ جان ز تو
بندگی ّ عقل و جان فرمان ز تو.
شیخ فریدالدین عطار:
این خردها چون مصابیح انور است
بیست مصباح از یکی روشنتر است
:شبستری
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان بزشتی برد.
نظامی:
چو اندر نیستانی آتش زدی
ز شیران بپرهیز اگر بخردی
جایگاه خرد در فرهنگ ایرانی اکتبر 2022